-
کشف ِ انحناهای تن ِ تو عملِ ِ سهمگینی ست
جمعه 6 تیرماه سال 1393 00:12
هیجده ساله بودم، پر شور و خیالباف.دوستی داشتم که پدرش از ارامنهء پاکستانی و مادرش دختر رییس سابق گمرک جنوب بود. عشق پدر و مادرش از اون عشقای دانشجویی مبارزای پنجاه و هفتی بود.اون موقع که من و سارا دوست شدیم باباش استاد دانشگاه بود شاخهء اصلاح نباتات و این حرفا.مادرش هم شبانه روز کشیک بیمارستان بود.بابای سارا آدم عجیبی...
-
یک ورژن از پفیوزی
سهشنبه 27 خردادماه سال 1393 13:55
میخواستم بنویسم ، از کجا ؟ بله ! از روزهای آخر اسفند ماه نود و دو، از شبی که دو تا جونک ریقنوندی درست زیر پنجره ی آپارتمانم و در نهایت آرامش ماشین منو لخت کردن و بعدش بخاطر اینکه مدارکم رو توی داشبورد جا گذاشته بودم ،اونا مدارکم رو هم برداشتن و ساعت یک ربع مانده به دوازده شب یکیشون اومد و زنگ آیفون رو زد ، من کلن آدم...
-
من منتظر ِ هیچ کس نیستم
جمعه 23 خردادماه سال 1393 19:12
روزگاری نه چندان دور من و یکی از بچه هایی که پدرش را در جنگ کشته بودند در مدرسه ای با هم درس میخواندیم ، دختره وقتی مدرسه میامد چادر می زد و چادرش را تا پایین ِ ابروهاش پایین می کشید و عارش میشد ما لامذهبا رو تحویل بگیره، ما کوری ِ ساراماگو می خوندیم و اون با دیدن کتاب های ما اخ و پیف راه می انداخت، البت داستانِ...
-
کلی گویی
یکشنبه 18 خردادماه سال 1393 23:37
اگه در مقابل وسوسه مقاومت کردی، نشانه ی قدرت تو نیست ، احتمالن وسوسه ، مالی نبوده
-
WANTED
دوشنبه 5 خردادماه سال 1393 04:43
سلام آقاجان . اینجا دفتر تحریریه است ؟همان که تیتر درشت ِ بنفش دارد ؟ همان که امروز در ستونِ اول خود نوشته ، گاهی می توان با شلاق مردم را به بهشت گسیل داد ؟ حتا اگر متهوع باشند از این سعادت ؟آمده ام مشحصات گمشده ام را بگویم. نامش این روزها تکراری ست اما ایرادی ندارد آقاجان؟ گفته اند به من آگهی گمشده ام را اینجا تحویل...
-
از سری خاطرات ِ با تو نبودنها
جمعه 26 اردیبهشتماه سال 1393 23:54
مدتها بود توی زیر زمین انباری نمور پر از حشره و سوسک و جانور موذی خانهء مادربزرگه پناه میگرفتم. تو نبودی .هیچ کس نبود. اما صندوق های بزرگی بود که بی اندازه کتاب توش قایم کرده بودن.کتابا مال دایی بزرگه بود.آخ بابایی نمی دونی اونجا چقدر احساس امنیت داشتم . حس می کردم هدایت و سارتر و دوبوار و موام همه مواظبم هستن . اون...
-
چقدر با خوندن این نوشته قدیمی دلم از دست خودم گرفت
جمعه 26 اردیبهشتماه سال 1393 02:41
گونیِ سیب زمینی من : مامانم گفتم حالا که مرخص شدم میای از پله ها تند تند پایین بریم؟ خواستی با دلِ من راه بیای، گفتی باشه ! هنوز چهارتا پله نرفته بودیم ... نفست کم شد خانوم ! گفتی : پایین رفتن ازاین پله ها پدرِ قلبِ آدمو درمیاره. دستتو گذاشتی روی قفسه سینت! گفتم : آروم آروم راه بیا مامان نازی... نشستم کنار راه پله ،...
-
اگر از حال ما بخواهید که بدانید
شنبه 20 اردیبهشتماه سال 1393 01:34
حال ما اینه :
-
آن زن نمی داند...
یکشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1393 17:10
می گفت موقع تولد اونقدر گنده و خرکی بوده که قابله مجبور میشه واسه اینکه از داخل واژن مامانه درش بیاره استخون کلاویکل (ترقوه) شو از وسط دو تیکه کنه ، تا قطر شونه هاش کم بشه ، واس خاطر همین با وجود ورزشکار بودنش اگه کمی ریز می شد ی حالت کجِ ملایمِ شونه هاشو احساس می کردی، اولین پسری بود که دوستش داشتم . پسری که بابت زل...
-
زنانگی
یکشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1393 03:26
قدرت، جاذبه مرد و جاذبه، قدرت زن است
-
خر مرد رند
دوشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1393 17:50
اینها دیدند که از دوهزار سال پیش تا امروز ذاتاً مردم این مملکت از حکما ناراضین و هر وقت زورشون برسه مستقیما کله پاشون میکنن یا وقت نیاز چنان جا خالى میدن که با مغز بیاد زمین، حالا چه طرف خدمت کرده باشه، چه خیانت کرده باشه، چه آزادى داده باشه چه نداده باشه یا هر چى. اینها هم فارغ از مردم پایبند به هیچ اصلى نیستند جز...
-
یک مرد ِ چموش
چهارشنبه 27 فروردینماه سال 1393 01:10
هر دو برای یک مرکز کار می کردیم و تو از این که با من کار می کردی متاسف بودی و مدام به مسئولین گله و شکایت میکردی و هر بار هم ناموفق از توبیخ من بهانه تراشی های نوینی را آغاز می کردی! هر بار هم شباهت رفتاری مرا با بیمارانت بیشتر می دیدی و تاکید می کردی که من بیمارم و باید درمان شوم من هم آینه ای دستت می دادم که خود را...
-
پَ کی دیگه
سهشنبه 26 فروردینماه سال 1393 13:19
دیشب خواب دیدم رفتم کنسرت ِنامجو و اون با صدای آسمونیش داره میخونه: عشق همیشه در مراجعه است.عشق همیشه در مراجعه است.عشق همیشه در مراجعه است.عشق همیشه در مراجعه است.عشق همیشه در مراجعه است. هاهاهاها.عشق همیشه در مراجعه است. بعدش من وسط اون همه جمعیت هی با دست راستم محکم روی رون ِ پام میزدم و می گفتم : پَ کی دیگه...پَ...
-
تردید نکن ...با او برو
پنجشنبه 21 فروردینماه سال 1393 08:03
روزی به مردی بر بخوری که یاخته های تنت را به شعر بدل کند با پیچش موهایت شعر بسازد روزی به مردی بر بخوری ... که قادرت کند – مثل من – با شعر حمام کنی آن روز میگویم : تردید نکن با او برو چون برایم مهم نیست مال من باشی یا او مهم اینست مال شعر باشی. - نزار قبانی
-
اندر رثای دلدادگی
شنبه 16 فروردینماه سال 1393 18:34
من که میگم: ای کاش پشت همهء چراغ های قرمز شهر به زنایی که عاشق یه زن دیگه هستن یه ریموت میدادن تا برای یک پروسه ، معاشقه ، زمان کافی داشته باشند . وقتی می خنده لب های صورتیش بقدری قشنگ با گونه های رنگ پریدش هارمونی دارن که مسیح و داود هم در اوج ترسایی وسوسهء بوسه بدجوری قلقکشان خواهد داد ... بسکه خوشکله لامصب ! ای کاش...
-
تولدت مبارک حضرت هانس کریستین اندرسن
چهارشنبه 13 فروردینماه سال 1393 08:59
Since 1967, on or around Hans Christian Andersen's birthday, 2 April, International Children's Book Day (ICBD) is celebrated to inspire a love of reading and to call attention to children's books. Join us in the celebrations throughout the world
-
ریز نویس
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1393 22:19
راستش آدمی در زندگانیش به جایی می رسد که دیگر از حذف آدم ها دلگیر نمیشود، نه آن که بخواهد بی تفاوت باشد، افسرده باشد یا از اساس به رفت و آمد آدم ها بی اهمیت باشد، نه...تنها مساله آن است که آنقدر خوب خودش را شناخته است و به نقاط و ضعف خودش واقف شده است که دیگر میداند که اگر تصمیم به حذف کسی گرفت یعنی تفاوتی دیده است،...
-
برادر غرقِ خونه
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1393 18:04
زمانی که روشنفکران دادمیزدندو گریبان میدریدند ... که آقایان مملکت باید بصورت // سکولار // اداره شود همه در اداره کشور ، در ثروت ملی و در همه چیز این مملکت باید سهیم باشند... اگر این طورنشود ... تفرقه بوجود می اید فقر سرتاسر کشور را میگیرید نتیجه اش میشود انتقام برای احیای حق ... نتیجه اش میشود گروگان گیری .. میشود خشم...
-
بخشی از یکی از نامههای نادر ابراهیمی به همسرش
یکشنبه 3 فروردینماه سال 1393 00:14
همسفر! در این راه طولانی که ما بیخبریم و چون باد میگذرد بگذار خرده اختلافهایمان با هم باقی بماند خواهش میکنم! مخواه که یکی شویم، مطلقا مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم یک ساز را، یک...
-
بهاریه خانومه پری
پنجشنبه 29 اسفندماه سال 1392 20:52
حوصله چس ناله ندارم ، اما یک بیماری بدخیمی که وبلاگ نویسا می گیرن اینه که ساعت ها می نویسن و می نویسن بعدش دکمه ی آلت و شیفت رو می گیرن و بعدش اینتر رو می زنن و خلاص... از یه جایی به بعد آدم بیحس میشه ، هیچ چیز حالشو خوب نمی کنه ، هیچ چیز هی هی : برف ها هم آب شدند و تو ، نیامدی بابایی کسانی در من بانگ می زنند که تو از...
-
شعری از سیدعلی صالحی
شنبه 24 اسفندماه سال 1392 18:44
یعنی میشود یک شب خوابید و صبــح از رادیو شنید باد آزاد است از هر کجا که دلش خواست اگر خواست از جامهی خواب ِ زن و عطـــر آینه بگذرد !؟ چکارمان دارند نمیگذارند با بوسه گفتگو کنیم ... سید علی صالحی
-
سهل اما ممتنع
شنبه 24 اسفندماه سال 1392 11:04
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواھیم کرد و مھربانی دست زیبایی را خواھد گرفت روزی که کمترین سرود بوسه است و هر انسان برای هر انسان برادری ست. ... و من آن روز را انتظار می کشم حتی روزی که دیگر نباشم. "احمد شاملو"
-
و با اینا تنهاییمو سر میکنم
جمعه 23 اسفندماه سال 1392 10:22
من پیوسته از تو گریخته ام و به اتاقم ، کتابهایم ، دوستانِ دیوانه ام و افکارِ مالیخولیائی ام پناه برده ام قبول دارم که کلّه شق بودم ... اما تو هم همواره فقط در پی اثبات سه چیز بودی : اول آنکه در این ارتباط بی تقصیری دوم آنکه من مقصرم و سوم ، با بزرگواری تمام حاضری مرا ببخشی.. - فرانتس کافکا
-
با اینا زمستونو سر می کنم
جمعه 23 اسفندماه سال 1392 09:59
کدام صخره نورد در صعود از تو سینه ی یخی ات را با تیشه ای آهنی خُرد می کند که اینگونه از عطسه هایت دانه های یخ می بارد ... بگو چند مرد مثلِ من از تاریکخانه ی چشمانت صعود کرده اند؟ چند مرد با شانه تکانی هات میانِ بهمن و بوران از یاد رفته اند؟ چند مرد در صعود از یخچال های سینه ات به اعماقِ دره های تاریکی سقوط کردند...
-
خصوصیات یک انسان خردمند
دوشنبه 19 اسفندماه سال 1392 21:12
برگردان سعید داور پناه عزیز Adam Grant جوانترین استاد دانشگاه معتبر وارتون Philadelphia و نویسنده کتاب پرفروش « بده بستان: روشی انقلابی برای موفقیت» با انتشار مقاله ایی در مجله «روانشناسی امروز» سعی کرده است نشان دهد آدم های خردمند و فرزانه چه خصوصیاتی دارند. دکتر گرانت قبل از تقسیم بندی خصلت های افراد فرزانه به این...
-
پست سفارشی برای ح.ی نازنینم
دوشنبه 19 اسفندماه سال 1392 21:07
آیا خدا جهان را ساخته است؟ هنگامی که به عمقِ اتم سفر می کنیم با یک سری پروتون مواجه می شویم که هر وقت که می خواهند "خود به خود" به وجود می ایند و به خودیِ خود، هر وقت که می خواهند نابود می شوند. ما آن را _مکانیک کوانتوم_ نام گذارده ایم. قوانین طبیعت به ما می گویند که نه تنها تمامِ جهان می تواند مانند پروتون...
-
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1392 23:35
جنازه ی حلاّج آنقدر بالای دار ماند که ازهمه ی اندامش، نیمِ صورتِ وی سالم مانده بود. زنی براو عبور کرد. درحالی که نیمی از بدنش حجاب داشت. پرسیدند این چه حجاب است؟ گفت: درشهرشما یک مرد بود که اکنون نیم صورت او سالم مانده. این حجاب برای همان نیمِ مردانگیِ این شهر است. عنوان پست: از احمد شاملو
-
خلاصه ای از کتاب های خوانده شده توسط خانم پری ، در سالی که گذشت
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1392 13:38
"ماهیگیر متدین" حوالی شهر آسکونا ی سوییس مرد مقدس مابی زندگی می کنه که همه موجودات اعم از خزنده و پرنده و چرنده رو دوست داره.خب. اما این آقا ماهیگیری رو هم خیلی دوست داره. گاهی وقتا ل ... ب رودخونه لانگن زه می شینه پاهاشو تاب می ده چوب قلاب رو محکم تو دستش می گیره به آب نگاه می کنه و مشغول دعا میشه. دعا...
-
یه زن هایی هستند ... همون زن ها
شنبه 17 اسفندماه سال 1392 19:27
یهﺯﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ انگار متفاوتند با بقیه یعنی دوست دارن تفاوتشون دیده بشه ﺯﯾﺎﺩ ﻗﻬﻮﻩ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻧﺪ! شایدم زیاد چای تلخ ! بیشتر ساکتن لیبیدو ندارن با همجنساشون حرفهای مشترک بسیار کمی دارن نیمه شب رانندگی تو خیابون رو دوست دارند هی یو ِ پینک فلوید رو صد و پنجاه بار گوش میدن ﻋﻄﺮﻫﺎﯼ شیرین ﻣﺮﺩﻭﻧـﻪ رو ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻥ! مثل بولگاری عطرهای...
-
ترجمه ای نو از محسن عزیز
یکشنبه 11 اسفندماه سال 1392 13:19
در موهای تو پرندهای پنهان است پرندهای که رنگِ آسمان است تو که نیستی روی پایم مینشیند ... جوری نگاه میکند که نمیداند جوری نگاه میکنم که نمیدانم میگذارمش روی تخت و از پلّهها پایین میروم ـــــ کسی در خیابان نیست و درختها سوختهاند کجایی؟ - یانیس ریتسوس ترجمه: محسن آزرم