پری  کاتب

پری کاتب

دست نوشته های یک زن
پری  کاتب

پری کاتب

دست نوشته های یک زن

وقتی ریمایندرِ فیس بوک ، مصائبِ سه سالِ قبل را برایت تداعی میکند

خوب من الان میخوام کمی فحش بدم . به کی؟ به چی؟ به همه ی اتفاقاتی که سلسله وار در تعقیب من هستند و لحظه ای رهایم نمی کنند. به کودتای بسیار بد موقعی که وقت سفارتم رو گه مال کرد . به نیاز .. نیازی که باعث میشه کار کنم و کار کنم و کاری رو انجام بدم که ذره ای بهش علاقه ندارم . به اون احمق هایی که پول می گیرن و پای کامپیوتر میشینن تا توی خلوتِ چارتا وبلاگنویس آسمون جُل انگولک کنن و بی دلیل فیلترشون کنن ... به اون پدر و مادرایی که روشهای پیشگیری از بارداری رو رعایت نمی کنن و به زور موجوداتِ طفیلیه بی مصرفی رو به جمعیتِ این گه دانی تحمیل می کنن . به حجم انبوه تنگ نظرانی که در هر صورت باتو و موفقیت های ظاهریه مسخره ات البته به زعم اونها حسادت میکنن و چوب لای چرخ اموراتت میکنن ... به همه ی مریض های جنسی ِ ریخته شده توی خیابون و محلِ کار و کوی و برزن ... به وقاحتِ کسانی که آگاهانه ازت سواری میگیرن و آخر ِ سر ،یه لگد جانانه هم حواله ات میکنن . به بیحسیه خودم . به پوست کلفتی و جان سختیه خودم . به این پلاکتهای لعنتیه خون که هراز چند گاهی که عشقشون کشید سطحشون افت متنابهی پیدا میکنه و منو شاهد کبودیهای دست و پاهام میکنن .. کبودیهای بی دلیل . به جایِ خالیه کسی که فکر کرده بودم شاید یک روز بخواهد که بیاید ... نه که فردِ خاصی مدِ نظرم باشدها .. ابدا ... به مادری که مدتهاست ندیدمش و میدانم به سختی بیمار است . به پروسه ی رفتنم که بدجوری دارد کش میاید و من یارای تحمل اینهمه افت و خیز ِ ثانویه به مهاجرت را دیگر ندارم ... خوب وقتی آدمِ گهی که من باشم ، خودِ گهش را بردارد و ببرد یک جای دور ... بقول مادرم که همیشه یک ضرب المثلِ خاصِ خودش را میزند و میگوید ؛ گه را اگر توی بقچه بپیچی و ده تا قاره آنطرف تر بقچه را باز کنی ... میبینی که گه ، گه اس... پس نتیجه میگیرم که در ماهیت ِ اسنوبیست و گه بودنِ یک آدمی که شدیدن حس ابجکت پرمننتش مالیده شده رفته پیِ کارش مهاجرت کردن چه همین شهر ِ جنوبیه آشغال باشد و چه ال پاسو و چه و چه ... هیچ توفیری نخواهد کرد ... کی بود که میگفت ؛ به آفتابِ فردا بیندیش؟ کی بود که شعار میداد فردا روزِ دیگریست؟ من یه لنگه دمپایی خوابوندم توی آب ... سایز دهنِ هر کسی که بخواد دلداری بده و حرف کلیشه تحویلم بده ... کار جهان و خلقِ جهان جمله گی برای من یک هیچ کًت و کُلفته ... اینهم ازاجیفِ یک ذهن ِ تراماتیزه ی مغشوشه خرده بگیرید با من طرفید ! نه نظر اجباریه و نه لایک من برایِ خودم دلایلی دارم که اصلن نمیشه شرحش بدم ...

پ.ن

این نوشته را زمانی در فیس بوک گذاشتم که خواهرک هنوز درگیرِ سرطانِ کشنده نشده بود ...

نظرات 1 + ارسال نظر
آقای غریبه جمعه 28 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 02:02 ب.ظ http://my-fate.blogsky.com

از طرف منم فحش بده

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد