پری  کاتب

پری کاتب

دست نوشته های یک زن
پری  کاتب

پری کاتب

دست نوشته های یک زن

لذت هماغوشی ، یا تفویضی از سرِ لطف

 

شنیدین می گن فلانی تَهِش باد میده؟ آره منم یکی از همون هایی هستم که تهِشون باد میده منتها نه از نوع باد جنسی که چه بسا دلپذیرتر و بسامان تر از انواع دیگر باد دادن هاست، آره مقصر اصلی خودمم که واسه خودم همه رقمه مکافات می تراشم، من انجامش میدم! من این کارو می کنم! من اون کارو می کنم، من تضمین می کنم، من جای تو کشیک می ایستم تو برو حالشو ببر، من نمی زارم بیشتر از این علاقه مند شه ! من متنفرش می کنم! من چارچوب ناپذیرم ! من می تونم، من می فهممت! تو هر جوری که دوس داری بشین روی گُرده ی من و یورتمه برو ! من تفویضی از سر لطف را به لذتِ هماغوشی ترجیح می دهم تا پارتنرم شادتر باشه! هه!!

همش حرف ، حرف، حرف ،نمی‌شه که . یه حسی اون تهِ ته ، ته نشین شده  که با نوشتن و حرف زدن در نمیاد. یه جاهایی از زندگانی هست، که «باید» اون حضور داشته باشه.  با تمام دستاش!  که آدم حس کنه باهاشه ، که داره شونه به شونه‌ش راه میاد. چه فایده که من روزمره گی هامو،اشک هامو، شینطنت هامو ،  یا حالِ الانمو بنویسم ، اون هم هی لم بده  روزای منو از رو مانیتور بخونه .درست مثه خو ارضایی میمونه، یا مثه اینه که یه ساندویچِ سرد و مونده دستت بگیری و بری توی نایب و بورانی بادمجون ِ اونجا رو فقط نیگا کنی!! مث اینه که کل یه کتابو از پشت جلدش خونده باشی فقط. مث خلاصه‌ی فیلمه پشت کاور دی‌وی‌دی‌ش.

آره آقاجونم! یه وقتایی ، خانومه پری،خسته می‌شه از حرف ها . ازین که چه‌جوری این حیونکیا باس همه‌ی بار رابطه رو به دوش بکشن. باید خلاقیت به خرج بدن پشتک وارو بزنن ازون دماغ قرمزای دلقکا بچسبونن رو صورت‌شون. که چی؟ که باید جای خالیِ تو رو یه تنه پر کنن. بعد می‌دونی چیه؟ کلمه‌ها پرحرفن، زر زر مفت می کنن! لق لقه ی دهنن .  دهن سرویسا! بلد نیستن سکوت کنن. بلد نیستن لوسیشون بیاد، یواش بشن هیچ حرفی نزنن تماشات کنن فقط. بدیِ این وقتا  اینه که سکوتت رو هم باید تعریف کنی . لبخندِ آرومتو باید شرح بدی. دل‌خوریِ ساکتت رو هم باید بلند داد بزنی‌. وقتی آدم‌ِ زندگانیت  یه حرکت دوس داشتنیِ ماچ دار، می کنه و تو می‌خوای فقط ساکت نگاهش کنی و حرفت نمیاد  . حرفه لجش می‌گیره. رو دنده‌ی چپ میفته، می‌ره پی کارش.بعد اصن کلمه‌ها فقط بلدن ابهام خلق کنن .بلدن  فاتحه ی دوست داشتنو بخونن!  بلدن یه وقتایی هی کارو خراب‌تر کنن.

بعدش مرد، میره خودشو با کتابا و فیلماش سرگرم می کنه ، که یعنی اونا از خانومه پری خواستنی ترَن!  که یعنی حواسم به تو نیست اصلن! و دوربینم از تو مهم‌تره برام، آخه این کتابا و دوربین ِ لعنتی ، بلدن دستتو گاز بگیرن؟ بلدن گردنتو بو کنن؟ بلدن بهت بگن،  غلط کردم اصن؟ آشتی باش با من، خرِ آدم لخت کنِ لعنتی!!! 

بس‌که مردم از دل‌تنگی‌ت،

 خرِ آدم لخت کن! گازِ آشتی بدم خدمتتون آقاجان؟ بعد می‌بینی غلط‌کردمِ همراه با گاز ،  چه قدر فرق داره، که مثلن من آدمِ غلط‌کردم‌گفتنِ شفاهی  نیستم، اما با نوشتن ، یا با گاز  رو هستم؟ که غلط‌کردمِ توی نوشته یعنی الاغ، به جهنم که چی گفتی و چی شنیدی ، اصن به درک که کیو کردی! برگرد تو بغلِ خودم بینیم. اصن بیا ماچ کن منو . بدونِ توضیح،بدونِ نبش قبر!! بدونِ تحلیل، من آدمی لگد پروندن هستم اما آدمِ نبشّ قبر نیستم، اصن نمی خوام فکر کنم چرا مرد از من سوال نکرد که: من آهنگِ صداشو بیشتر دوس دارم یا فشار دادنِ پستانم را،  من آدمِ تشییع جنازه نیستم آقاجان.بفهم! نفهم!!!

ته ِ تهِ ش:   آخه من چه‌جوری بپرم تو بغل یه مشت کلمه؟  من اصن دلم می‌خواد به تهِ این پست نرسیده دستات رو داشته باشم ،  گاهی مواقع دلم می سوزه برای این کلمه هایی که باید یک تنه تمام بار رابطه رو به دوش بکشن و بعدش اینقدر ابهام زا بشن که آدم قیچی برداره و ربط بزرگ زندگیشو ببره! آخه میشه؟ آدم پست مدرنِ انتلکت این کارو می کنه؟ یعنی بعد از اینهمه عمق ِ شناخت هنوز زبون ِ منو یاد نگرفته؟ وقتی می گم نیستی !!!

یعنی ، باش لعنتی ِ کثافت! یعنی راه نداره که نباشی!

مرد می‌ گه :

تو پیچیده‌ای. آدم نمی‌دونه باهات چی‌کار کنه.  تو واقعن به حرفایی که می زنی اعتقاد داری؟یا شایدم در دلش : همیشه مطمئنی حق با توئه و یه درصد جا نمی‌ذاری واسه این‌که ممکنه حس‌های تو هم اشتباه باشن، ممکنه تو هم اشتباه کنی. همیشه خودتو آدم‌بزرگ رابطه می‌دونی.
مرد سوال نکرد که تو آهنگ صدامو بیش تر دوس داری یا فشردنِ بازوها و پستان هایت ! مرد هرگز کبودی های جسم و روح زن را ندید... 
زن می‌گوید:
زن چیزی نمی‌گوید. بله! زن فکر می‌کند اغلب اوقات حق با اوست. زن فکر می‌کند همیشه به ناچار باید نقش مادرِ رابطه را بازی کند و همیشه از این نقش خسته می‌شود. زن همیشه در این نقش تنها می‌ماند. زن از دست ِ خود خسته است و مرد نیز از دست زن خسته . زن تنهاست و ناعاشق! زن می گوید بمان ، اما مرد نمی شنود!

زن می خواهد فریاد بزند و به مرد بگوید : خرِ آدم لخت کن!!

زن چرا باید در این محیط غیر اشباع از شناخت یهو هفت تا اوربیتالِ اعتماد، خالی بکند،این ایراد نیست !  یه‌هو، که آدم روبروت داره این‌جوری به‌ت اعتماد می‌کنه. مرد بایدشگفت‌زده بشه  از خودش، که یه‌هو  چطور ممکنه این آدم شروع کنه از خودش دیتا دادن به آدمی که حجم تبادل داده هاش به زن اصولن در حد چند بیته،

شاید زن می خواد همه ی رازا و آدمای زندگانیشو برای مرد بگه تا کم کم، جا رو برای راز اصلیش باز کنه...

به گمانم دامنه ی معاشرت هایم از فیلد پزشکی و هنر ، بد جوری به مهندسی شیفت پیدا خواهد کرد آقا و این پیش آگهی خوبی نداره ! مضطربم می کنه و از انجا که : یه جایی خونده بودم

...مونش زیباترین تابلوهایش را بین سال‌های بیست تا چهل زندگی‌اش کشیده است. پس از آن اقدام به خودکشی کرد، در آسایشگاه روانی بستری شد، پس از درمان و بیرون آمدن از آن‌جا، سال‌های سال به زندگی خود ادامه داد (و در پیری مُرد). اما تابلوهای ابلهانه‌ای کشید، زیرا اضطراب تنها منبع الهامش بود و همین که اضطرابش سرکوب شد، عظمت خلاقه در وجودش رنگ باخت...


هرگز از من مپرس
 ناتالیا گینزبورگ


 
نظرات 25 + ارسال نظر
پریسا چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 03:19 ب.ظ

چی به سر اینجا اومده ....پست ها کوشن

کبیری چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 08:00 ب.ظ

عجیبه، علیرغم اینهمه فحش و فضیحت که نوشتی و اینهمه بداخلاقی که در فضا پراکنده کردی ولی یه جورایی احساس میکنم آدم خوبی هستی، خیلی رک، یه کم بیرحم ، خیلی حساس و شاید هم فهیم.
اگه چیزی از قلم انداختم، خودت اضافه کن.

الی سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 10:00 ق.ظ

تو پیچیده ای
آدم نمیدونه بهت چی بگه

مریم دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 08:30 ب.ظ

خونده بودم اینا رو
اینکه دوباره اینا رو گذاشتی یعنی الان همچین حسی داری یا فقط مرور خاطراته؟

اینا رو واسه بعضیا که خواسته بودن گذاشتم ,
جواب سوالت خیر هستش

مریم پنج‌شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 01:24 ق.ظ

وقتی با وبت آشنا شدم که داشتم برای آزمون ارشد آماده میشدم
به خودم گفتم بعد آزمون بیا بخون الان نه
فردای آزمون آرشیو وبتو خوندم
اینا رو گفته بودم قبلا البته الان کامل تر گفتم
ولی چیزی که نگفته بودم اینه که، تو اهواز رو دوست نداشتی و فک کنم نداری همچنان، منم تا حالا اهواز نرفته بودم همش میگفتم پری میگه اهواز اینطوریه و اونطوریه(ازت حرف زده بودم قبلا)
بعد که نتایج آزمون اومد، جندی شاپور قبول شدم. یکی دو روز بعد حرفات یادم اومد و شروع کردم گله و شکایت که من اهواز نمیرم اهواز بو میده
اینقد بد اهواز رو گفته بودم که دیگه روم نمیشد بگم میخوام برم اهواز
این ماجرا برا خودم جالب بود فک کردم به تو هم بگم

حسین شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 07:03 ب.ظ

سلام پری عزیز تولدت مبارک امسال دیگه 29 اسفند سر کار نیستم .برات ارزوی بهترین ها رو دارم

رضا کیانی شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 08:05 ب.ظ

عیدت مبارک
و
احتمالا
تولدت

مریم یکشنبه 1 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 04:34 ب.ظ

سلام عیدت مبارک
و تولدت با یه روز تاخیر مبارک

ساناز دوشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 01:02 ق.ظ

تولدت مبارک پری ناز غمگین...
من و شما هم سن و هم سرنوشت هستیم دقیقا...
سالهای ساله که میخونمت ،اما در سکوت...

دعا میکنم روزگاره بعد از این ،بهتر و بیشتر باهات راه بیاد...

غبار دوشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 01:27 ق.ظ

راستی پریِ جان..زوادروزت بود ......تبریک گفتنش یک امر عرفی و روزمره اس که برای واقعی شدن و ارزش یافتن ارتباط مستقیم پیدا می کنه با نظر تو درباره اینکه باید دنیا می اومدی یا نه! پس نمیدونم چی بگم ! اما، به خودم می تونم تبریک بگم که دنیا اومدی چون رفیق ناب، داشتنش ارزشه..
و اینکه بدونی رفیق جان! به رسم رفاقت یادتم، بله یادتم

KasrZ دوشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 03:43 ق.ظ

تنها در خلوت اتاق
با هر چیزی می‌شود حرف زد
با میز
با گل‌های شمعدانی
با هرچه که هست
اما من دیوانه‌ام
میان این همه هست
با تو حرف میزنم که نیستی…

عفیفه خاتون پنج‌شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 04:32 ب.ظ

سلام عصبانی
فیلتری
تاریخ پستو نگاه نکردم اینو از زبون من نوشتی یا من اینهمه همزاد پنداری کردم؟
حرص نخور گاهی فکر می کنی بهتره می نشستی و دیوار حرف رو حایل می کردی تا اینکه بدی و بعد حس کنی عین یک فاحشه دادی. والا ! ارزش داشتن رو چی ثابت می کنه؟!

عفیفه خاتون پنج‌شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 04:33 ب.ظ

رفتم تاریخو دیدم. پیش بینی بوده!!!!

مریم چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 02:05 ب.ظ

فیلتر شدی که

دوره گردی سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 10:15 ق.ظ http://dorenevis.blogfa.com/

السلام پری

پریسا جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 01:02 ق.ظ

لعنت بر فیلترچیه زمان،باشد که نابود شود

فروهر دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 02:01 ب.ظ

ماله تو هم ک باس با فیلترشکن بیایم

آزادی پنج‌شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 01:54 ب.ظ http://nighttramp.mihanblog.com/

شما توئیتر ندارید؟

داغون آقا پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 08:53 ب.ظ

فهمیدی فیلتر شدی میزنم روت میری پیوندها.
حالم گرفت با فیلتر شکن اومدم وبتو میخونم البته با یه وقفه یکی دو ساله
اگه هنوز جنوبی باش همین جنوب برای ما خوبه

تو کجایی؟ ادرس ایمیل؟

کوریون پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1395 ساعت 06:35 ب.ظ http://chorion.blogsky.com/

..

منم دیگه شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 03:59 ب.ظ

کسی اینجا هست؟
کجاست این خانوم پری؟؟؟؟

میام گهگاه ولی فیلترم ! شما؟

... سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 11:55 ق.ظ

پری بیا بنویس

.... چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 08:22 ب.ظ

پری زنده ای؟؟

مریم شنبه 3 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 09:00 ب.ظ http://l-r-y.blogsky.com

سلام پری خوبی؟
یه هویی یادت کردم

مریم یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1397 ساعت 03:49 ب.ظ http://l-r-y.blogsky.com

واااای پری
آدرس وبت رو فراموش کرده بودم و نتونستم پیداش کنم. اتفاقی پیدا شد
حالت خوبه؟ رو به راهی؟ کلیه ت چطوره؟

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد