پری  کاتب

پری کاتب

دست نوشته های یک زن
پری  کاتب

پری کاتب

دست نوشته های یک زن

Phantom pain


درد یک تجربه ی حسی و عاطفی است ، دوراس و اندیشه های چپ گرایانه اش را سالهاست که خوانده ام و دوستشان دارم ، اما این متن نوشته در خلالِ عصرِ خیس و نیمه بارانیِ اهواز هیچ ربطی به دوراس ندارد ، البته بجز نزدیکیِ افکارِ این حقیر و مارگریت دوراسِ عزیز ، یک زمانی که دقیقن یادم نیست چند سالِ قبل بود به @hoseinvi قول داده بودم در موردِ دردهایی بنام phantom limb pain متنی بنویسم ، یادت هست وحدانی جان؟ @hoseinvi دردهایی بنام فانتوم وجود دارند که در واقع ترجمه ی فارسی اش این میشود : دردِ عضوی که زمانی وجود داشته ولی اکنون دیگر وجود ندارد !!! یعنی یک حسِ کاملن سوررئال !! مثلن شخصی در جریان ِ تصادف یا دیابت یا .. مچ دست یا یک پایش دچار قانقاریا شده و بخاطر اینکه این انهدامِ سلولی و نکروز ، وسعتِ بیشتری نیابد لاجرم عضوِ مبتلا را قطع کرده اند . . . فردِ بینوا تا مدتهای مدید احساسِ درد در پایی که قطع شده را دارد .. فریاد میزند و مسیرهایی که اکنون ارتباطشان با مغز قطع شده همچنان محرک وار آرامش و قرار را از فرد میگیرند و بیمار بشدت بیقرار است و همین توجهِ بیشتر به درد شدتش را افزایش می دهد !!! این روزها اهواز و روستاهای اطرافش ، لرستان و ایلام و گلستان ... در سوگِ از دست رفته هایشان یک دردی را در همین مایه ها تجربه می کنند ! فریاد میزنند ولی فریادشان کی و کجا یقه ی بادِ بی سامان را خواهند درید ... همگی خفقان گرفته اند ! شما بیا به من بگو آن مادر مرده ایی که داروندارش دوتا گاومیش و خانه ایی گلی در روستایِ چند کیلومتری اهواز بوده و همگیِ اینها را سیلاب نیست و نابود کرده ، چکار میتواند بکند؟ درد نکشد؟ یقه ندراند؟ چهار روز دیگر در دمای شصت هفتاد درجه ایی و شرجیِ بالای پنجاه درصد چه کند؟ بخدا که مقصرِ اصلی شخصِ خودت هستی آقای ج.ا... آنموقع که قشرِ زائیده گائیده ی متوسط را با لگد به قعر فقر پرتاب کردی!! و شکافِ عظیمِ طبقاتی بوجود آوردی ! آن هشت سالِ نفرین شده !!! الان باید شاهدِ ویراژ دادن ماشین های میلیاردی در پس کوچه های کیانپارس و پاشیده شدن فاضلاب بر روی صورت و دست و پایمان باشیم و لنگ لنگان خود را به چهل پنجاه کیلومتری ِ این استانِ زرخیز برسانیم و بسته ی نان و آب و.. . بدست این ستمدیدگان بدهیم ، پول ِ کمک ها را هم از این و آن گدایی کنیم ! بله درد اینگونه ماندگار خواهد ماند ! این روزها ، همه دردهای فانتوم دارند ! به غیر از مرفهین و کرم های ِ چاقی که روز به روز چاقتر می شوند !!!

برای دوستانِ قدیمی

سلام دوستان 

در فرصتی دیگر حتمن دلائل کمرنگ بودنم را توضیح خواهم داد. ببخشید که امکانش رو ندارم تک تک به پیام های پر از محبتتون پاسخ بدم . در فیس بوک هستم بنا به دلایلی که مهم هستند ، متاسفانه حساب های کاربری توئیترم ساسپند شده اند . اگر اکانت تازه ای ساختم حتمن به اطلاعتان خواهم رساند . این روزها خواهرک درICUبستریه و من هم مشغول خواهرک و  کار و خیریه ایی کوچک و مطمئن برای سیل زدگان هستم  . دوستتان دارم دوستانِ قدیمی و خالص . ...

چیجوری بگذرونیم امسالو...

میگردى بین مخاطب هایى که،

تمامِ هفته را کنارشان گذراندى...

میگردى بین تمامِ آنهایى که،

کِیفَت کنارشان کوک است...

میگردى بین صمیمى ترین ها

با معرفت ترین ها...

تا پیدا کنى یک نفر را؛

که جمعه ات را

غروبِ جمعه ات را

برایت بسازد

برایت شیرین بسازد...

نیست!

نه این هفته

تا آخرِعمرت هم بگردى،

پیدا نمى شود

جمعه یار میخواهد...

غروبِ جمعه یار میخواهد...

یار اگر نباشد،

تمامِ دلتنگى ها

تمامِ خستگى ها

تمامِ نا امیدى هاى هفته ات،

بغض میشود در گلویت و،

نمیترکد که نمیترکد

#علی_قاضی_نظام

باهار . جمشید . دلبر!

  برنامه های ما الان نوروزی میشه :) این برنامه؛ باهار، جمشید، دلبر! سر صُپی دوباره پاشدیم اومدیم خسته باشیم، جمشید پرید وسط گفت ببین چقد سمنو داریم، ببین زندگی هنوز خوشگلیاشو داره. گفتیم جمشید الحق که دیوونه ای، بیا بشین یه دیقه خسته باش جای این جلافتا سر صُپی. دستشو تا مچ کرد تو کاسه، گفتی یعنی می خوام بهت بگم دنیای دیوونه ها از همه قشنگه :) بذا دهنت هر چی نداره صفا داره. پاشدیم تا این فضای خستگیه ما رو مبتذل نکرده زدیم بیرون یه سیگار ِ ناشتا بگیرونیم له بشیمو جالمون جا بیاد. کبریت نکشیده جمشید پرید وسط گفت نیگا امسال عدس سبز کردیم جای گندم! پارسال برف زیاد نشست، سردرختیا همه رفتن زیر سرما. گفتیم جمشید پس تو کی خسته میشی سگ مصب؟ گفت مگه چته باز؟ گفتیم بابا پامون سر صُپی مستقل از خودمون خورده به در سیاه شده. انصافانه ـَس؟ چشممون به در خشک شده، کسی نیومده ملاقات. بهار دل کش رسیده... دل به جا نباشد؛ انصافانه ـَس؟ دلبر یه اینقد به فکر ما نباشد؟ گردنمون کوتاه شده انصافانه ـَس؟ باز خسته نیستی هی عدس عدس؟ جمشید گفت یعنی میخوام بهت بگم زندگی هنوز خوشگلیاشو داره. پاشو یه دوش بگیر بریز همه رو تو چاهک بره پی کارش. جاش ماهی دودی بیار لقمه کنیم شب عیدی. گفتیم جمشید الحق که دیوونه ای. تا اومدیم بریم زیر دوش دلبر پرید وسط گفت هوی مگه کوری دیوونه؟ تا گفتیم احترامت واجب خاطرخواهی هم سرجای خودش، طرف زنونه اون سر راهروست. گفت چرا دور دهنت سمنو مالیده؟ گفتیم اگه مالیده چرا گردنمون کوتاس؟ باز چرا رفته ای؟ برگشته نیستی، خاصّه در بهار؟ گفت کوری دیگه! کور نبودی سوال نمی کردی. اونور کن روتو سرم بازه، تو دلم رخت می شورن. اومدیم بریم تو در گاهی حموم، پامون دوباره گرف به در. هیشکی نبود ببینه، مرد کوه درده! خواستیم بکشیم به مصّب ِ جد و آبادش چند تا آب نکشیده ببندیم شنیدیم مدیریت صدا میزنه ملاقاتی داری ملاقاتی داری ملاقاتی داری. پوشیده نپوشیده زدیم تو راهرو. دلبر پرید وسط گفت یعنی میخوام بهت بگم کوری دیوونه. جمشید بهش گفت اذیتش نکن خوب میشه مرخص میشه. نگا گردنشو شده یه متر. راهرو رو می رفتیم رو به حیاط، یکی از تازه واردا سیگار به دست اومد گفت: آقا ما خسته ایم. شما که گردنت بلنده میتونی بگی باهار کدوم وره؟ جمشید از پشت سر گفت یعنی میخوام بت بگم هنوز خوشگلیاشو داره. تو دلمون گفتیم جمشید کله پدرت از بس دیوونه ای. باهار عیدی داد، عیدی مبارک