پری  کاتب

پری کاتب

دست نوشته های یک زن
پری  کاتب

پری کاتب

دست نوشته های یک زن

بعله خوب

دیگر بس کنید
این همه گفتن که
او کرد و آنان بودند و اینان چنین اند
یکبار هم که شده
پرده را کناری بزن و بگو - فریاد بزن و بگو
این منم - که کمم
طوری بگو که
حالت از خودت به هم بخورد
بعد از آن
بشین و سیگاری روشن کن و بگو
با همه شمایم
زین پس حق دارید
با هر که بهتر از من است بخوابید
با هر که بهتر از من است حرف بزنید
و با هر که بهتر از من است زندگی کنید
اگر چنین کسی را یافتید
این من بودم که کم بودم
پس
دیگر کم نخواهم بود

امین منصوری

برای یک وسعتِ بی واژه

لازم نیست دنیا دیده باشد

همین که تو را خوب ببیند 

میلیون ها سنگ همرنگ  

که در بسترِِ رودخانه بر هم می غلتند... 

فقط سنگی که نگاهِ ما بر آن می افتد  

                 زیبا می شود 

 تلفن را بردار 

شماره اش را بگیر 

و ماموریتِ کشف ِ خود را در شلوغ ترین ، ایستگاهِ شهر  

به او واگذار کن! 

از هزاران زنی که فردا  پیاده می شوند  از قطار 

 

یکی زیبا  

و مابقی مسافرند 

 

عباسِ صفاری 

 

IN A STATION OF METRO