پری  کاتب

پری کاتب

دست نوشته های یک زن
پری  کاتب

پری کاتب

دست نوشته های یک زن

یه زن هایی هستند ... همون زن ها

یهﺯﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ
انگار متفاوتند با بقیه 

یعنی دوست دارن تفاوتشون دیده بشه 
ﺯﯾﺎﺩ ﻗﻬﻮﻩ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻧﺪ!
شایدم زیاد چای تلخ ! 
بیشتر ساکتن 
لیبیدو ندارن 
با همجنساشون حرفهای مشترک بسیار کمی دارن
نیمه شب رانندگی تو خیابون رو دوست دارند

هی یو ِ پینک فلوید رو صد و پنجاه بار گوش میدن
ﻋﻄﺮﻫﺎﯼ شیرین  ﻣﺮﺩﻭﻧـﻪ رو ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻥ! مثل بولگاری
عطرهای شیرین زنونه رو دوست دارن! مثل کوکو شنل   
زیر چشماشون هاله ی سیاه ِ کم خوابی بدجوری چشمک میزنه 
ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻫﺎ به ظاهر تلخند، خیلی تلخ
 باید با این زن ها  هم صحبت بشی 
نظراتشون رو گوش کنی 
خودِ عریانشون رو بفهمی
 اونوقت می فهمی که پشت اون نقاب تلخ
 یک دنیا مهربونیه  
یک دنیا همه چیز های خوب دنیا را برای تو خواستنه...
 و تو می تونی بدجوری به  دوستیشون اعتماد کنی
از اون جنس دوستیا  که تا ابد هستند  
از اون جنس دوستیا که حتی وقتی یک قاره ازشون دوری ، دلت امنه که هستن 
که کنارتن 
که باهاتن 
که همیشه هستن ...
ولی اونا دیگه
ﺑﻪ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﻧﺪﺍﺭﻥ
ﻫﯿﭻ ﺣﺴﯽ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻓﺸﻮﻥ ﻧﺪﺍﺭﻥ...
بارها می بینی از ته ﺩﻝ می خندند
ﻟﺒﺨﻨﺪﻫﺎیی دروغین...از اون لبخندایی که خود واقعیشونو پشتش پنهان کردن
پشت اون خنده ها و ساعت های بی انتهای کار کردن... یه درد پنهان شده
نی نیه مردمک  ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻫﺎ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ،
یه خیسی انتهای نگاهشونه، ته مونده ی اشکهایی که ریختن
اشکهایی که زیر پتو یا زیر دوش حمام میریزن... وقتی تنهان!
ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻫا راحت میشه درد و دل کرد و غم ها رو سرشون آوار کرد!
شنونده های خوبین! تعمق کننده های خوبین
دستاشون هزار تا مهربونه، دل هاشون به وسعت دریا جا داره
 ﺗﻮ ﺩﻟﺸﻮﻥ یه عالمه زخمه
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺑﮕﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ و پوزخند ﻧﮕﺎﺕ ﻣﯿﮑﻨﻦ  ! 
این زن ها یه روزگارانی حالشون خوب بوده 
ولی یه رفتار ، یه پوزخند ، یه درخواست نابجا ، گه زده به حس کامیونیتی شون! 
گه زده  
و ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻫﺎ ﻫﻤﻮﻧﻬﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻦ ﮐﻪ دیگه هیچ وقت حالشون خوب نمیشه !
اشایدم یه جایی وقتی پر رویا و آرزوهای رنگین بودند سرکوب شدن 
ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻫﺎ ﺩﺭﺩﯼ ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﺗﺤﻤﻞ ﻣﯿﮑﻨﻦ
ولی باز می خندد با صدای بلند
آنچنان که می پنداری هیچ غمی پشت اون نگاه ته خیسشون نیست...
روی زانوهاشون ایستاده اند ، سفت  و سخت
به شانه های کسی ، تکیه نکرده اند هرگز،
بعضی وقت ها دلشون یک آغوش گرم و مطمئن می خواد.
ولی روح بزرگ و مناعت طبعشون رو در هیچ کجای این دنیای دنی،  به اندک بهایی واگذار نکرده اند
زندگی ازشون یک سنگ  ساخته ،شکلی که دلشون نمی خواست باشن.
می خواستن یک زن باشن یک زن ، یک مادر 
اما الان یک زن سخت شدن که بظاهر همه چیز داره 
پول ، مدرک ، تحصیلات ، زیبایی ، هوش ، وقار
و شما
 نقاب زنی را می بینید  که فکر می کنید  بسیار خوشبخته،
 بیچاره اتاق تنهایی هاشون ، بالش هاشون، پتوهاشون ... که خیس و بارونیه 
 بیچاره اوقاتشون  
 اونجا که خود واقعیشونن و شاید کاغذ و قلمی که از حقیقت خود می نویسند 
 این زن ها دیگر هیچ وقت خوب نخواهند شد 
 هیچ وقت ، رفقا
نظرات 7 + ارسال نظر
متین یکشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 01:18 ق.ظ

عالی بود عالی لذت بردم نوشته هانو دوست دارم

دوست داشتم پری بودم یکشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 11:23 ق.ظ

نوشته هات یه دنیاست یه دنیا

kasrZ یکشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 01:18 ب.ظ

PARY jan mitunesty ghabl az enteshar in matno poblish va be esme khodet jaee sabt koni ke serghatesh nakonan
ma iraniha ini hastym ke miduni

رها جمعه 23 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 11:32 ب.ظ

دخترعزیزم پری
یه حقایقی هست که فهمیدنش آرامشتو به هم میزنه
وتو میدونی این ویران شدن ها برای آبادشدنه
پس درویرانه هاجاخوش نکن
هیچ فلشی تودنیا برای این فلش نشده که عابرین بهش خیره بشن
همه چیز این دنیا نشانه ست دخترم
حال توخراب نشده که خراب بمونه
این جهان جهان نشانه هاست
جهان نمودهاست
این خرابی هانشانه ی آبادی هستن
توفقط باید نشانه هاروبشناسی
به این حرفها دوباره گوش کن دخترم:
"ما به چراغ وآب آینه پیوستیم
ماحقیقت رادرباغچه پیداکردیم"
تو خوب شدی
فقط بایدنشانه هارودنبال کنی

چیزی که به جایی اشاره میکند
یابه چیز دیگری اشاره می کند
فلش که به جهت مکانی اشاره میکند

این زنی هم که وصفش کردی
زنی که در یک حال توقف کرده و ویرانی ها رانشانه یآبادی نمی بینه
زنی که سخت تحت تاثیراتفاقاتی است که دیگرنیست
نیستی دراوحضوردارد
این باورهایی که دارند تمام اورا میمیرانند
وباید بیدارشود
بایدبداندکه سخت بزرگ است
بزرگتراز آنکه چیزی بتواند اورانابودکند
زیراکه او به چراغ وآب و آینه پیوسته
چراغ وآب وآینه ای که نمودهای
روشن بودن
درحرکت بودن
و خودرا دیدن
هستند
درآگاهی خودرادیدن فرق دارد باناآگاهی خودرادیدن
تو باچراغ خودت راببین دخترم
همین خودت که سخت بزرگ است
وسخت خوب است
سخت به مقصد رسیده
فقط بایدیک مسیر کوچک را طی کند
که دست دوستش ازدست او جدانیست
دوستی که به بزرگی اوسخت ایمان دارد

عاصی چهارشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 12:08 ب.ظ http://asysepid.blogsky.com

این زنهارو هیشکی نمیفهمه....

روژدا پنج‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 12:11 ق.ظ

با این پست ویرونم کردی پری بگو زصف حال منو نوشتی دیگه!!!!!
!!!!!......

بلاتریکس دوشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 09:25 ب.ظ http://blatrixx.blogfa.com

بدجور شبیه من بود

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد