سلام آقاجان . اینجا دفتر تحریریه است ؟همان که تیتر درشت ِ بنفش دارد ؟ همان که امروز در ستونِ اول خود نوشته ، گاهی می توان با شلاق مردم را به بهشت گسیل داد ؟ حتا اگر متهوع باشند از این سعادت ؟آمده ام مشحصات گمشده ام را بگویم. نامش این
روزها تکراری ست اما ایرادی ندارد آقاجان؟ گفته اند به من آگهی گمشده ام را اینجا تحویل
بدهم. این یک عکس خدمت شما البته ببخشید که کمی بزرگ است برای درج در ستون آگهی شما
، رادیولوژی ها کوچکتر از این را چاپ نمی کنند آقاجان. مشخصات ظاهری گمشده ام،
یادداشت بفرمایید نه نه حفظ بفرمایید باور بفرمایید احتمال فراموش کردن مشخصاتش کمتر می شود ، بس که خل خلی هایش انحصاری ست لامصب : قدش؟ قدِ یه سرو ِ آزاد ، سایز روحش، N ایکس لارج است، دستانش جای قلم دارد و کناره های ناخن هایش همیشه ی خدا جوهری ست ، پاهایش تاول زده ی تمام راههای نرفته است، قلبش
اندوهی دارد بزرگ ،در زیر چشمانش جای چند سال بی خوابی سیاه چاله افکنده ،دهانش بوی حقیقت می دهد و طعمِ خرمالوهای گس دربند ،
زبانش سرخِ سرخ است و سرش سبز ِ سبز ، اما هنوز بر باد نرفته ، سینه اش بایگانیه همه ی اشعار و کتاب های ناخوانده ی من ا ست و گاه گاهی هم رابرت فراست سرفه می کند ، در گلویش بغض نهفته دارد ، چشمانش میشی است ، خیلی مهربان است مدام غصه ی همه ی آدمها را می خورد آقاجان ! همیشه... زن و مرد و
بچه، سیاه و سفید و سرخ و زرد و سبز ندارد آقاجان. غم همه را می خورد .
حرفهای خوبی می زند آقاجان. حرفهای بدرد بخور... ولی نمی دانم با اینهمه نشانی چرا گم شده است آقاجان
به خدا راه ِخانه را بلد است ، چاپش می کنید آقاجان ! پیدایش می کنید آقاجان !
اینا که مشخصات منه پری
کاش عاقلهای جامعه یا بهتر بگم مدعیان عقل در جامعه نصف تو می فهمیدند خل عزیز!
ای بابا خانم دکتر نفرمایید
به به...
چه داره خوب میشه اینجا دوباره، مث قبل
تو همون ساسانی هستی که خبر بد فیلتر شدنمو داد؟
یه ساسان میشناختم سال 89 بعد از اینکه فیلتر شدم دوباره و البت بیخبر ... اومدش گفت چکار کردی پری کاتب؟ از گودر خوندمت ولی اومدم دیدم فیلتر شدی... و این برای من که هیچ آرشیوی از نوشته هام نداشتم یعنی مرگ عزیز... اگه همونی مرسی که هنوز هستی رفیق
من نوشته هاتو دوس دارم پری حله
سلام،پری، با خواهرم درباره وبلاگت حرف زدم،دیشب تا دم صبح نشسته کل وبلاگتو خونده،امشب برام از نوشته هات می گفت،حسودیم شد!خیلی دوست داریم نوشته هاتو اما واسه مایی که کلی غمناکیم با خوندنشون ممکنه اوور دوز کنیم،نه،؟راستی چرا شما علی رقم زیبایی و موفقیتی که دارید غمگینید؟بابا گند دنیا رو بزنن بیا شاد باشیم من 35سالمه طی 4 سال گذشته نصف موهام سفید شد از بس غصه خوردم،اما بجز افسردگی چیزی برام نموند دیگه می خوام شاد باشم،درسته کرم درونم بازم سمت چیزای گریه ای میره اما فکر کنم بتونم درستش کنم،کلی روزا وشبا حسرت18سالگی مو خوردم اما 4،5سال دیگه رم از دست دادم،والا من خلم نه شما،مگه نه.کاااااش دنیاااا تموم می شد.
دخترکم...
با اینکه نوشته هات خوبه اما فراز و نشیب داره،نه یکدسته نه سیر صعودی داره. امید دارم به سیر صعودی نثر زیبات. پیروز باشی.
اسم این اختلالی که من دارم کلانگ اسوسیشن و فلایت آو آیدا و همه ی اون چیزایی که اسکیزوفرنیا دارن هستش رفیق. شما خودتو نگران نکن. خوب شدنی نیستیم
پری جان
به حرمت همان بوی حقیقت دهان وهمان پاهای تاول زده
سایزروح ان ایکس لارج یعنی ناشناخته بدون حد
یعنی گمشده ای که اگراورابشناسی خودت گم میشوی
من که از این اسمایی که شما گفتی سر در نمیارم خانوم دکتر. چرا این روزا هر کس کار هنری انجام میده ی جورایی مریضه؟ آیا این واقعیته که ما همه مرضیم یا اینکه این جنون و بیماری شده یه رویکرد روشنفکری که اگه دیوانه نباشیم ارتیست نیستیم؟
ina neshumeye jonune
لطفا از وبلاگ من دیدن کنید
خوشحال میشم
چیا نشونه جنونه؟؟؟ یعنی واقعا همه ارتیستا دیونه ان؟ یا دیوانگی مد شده؟؟؟
چه مظلومانه و دردناک
اگه هوس یه استکان چای دبش و دیشلمه ی لاهیجان کردی
به لاهیج مارکت یه سری بزن
www.lahijmarket.ir
چای زرین بهاره ی لاهیجان
تولید اردیبهشت 1393
...
وبت خیلی ساده و خوشگل شده
طرحش رو دوست دارم
سلام
من اون ساسان نیستم ، البته متاسفانه، که ای کاش بودم :)
ولی خیلی سال هست که میخونمت و خواهش میکنم همینجور ادامه بده و بنویس.
کسی پشت این صداست
کسی که با بغض، اما در سکوت فریاد میزند
کسی که عاشق همین نغمه های بی صداست
گویا همین تازه گیها
از باغشاهِ محمد شاه برگشته است.
زیر آوار دیوارِ آزادی، بارها رویا دیده است
بارها چون اخگری به میان شب دویده است
از چاک چاک پیراهنش
که یادگار اتاقهای تمشیت است
بارها خورشید را خواب دیده است.
ببخشیدش که سبزی بهار را،
رویای آزادی جهان را،
رویای سبزی پر رنگ تر از سبزهای امروزی را،
خواب دیده است.
آرزوی سبزی داشت
به روشنی صبح نه به سیاهی سبزی که قداره به دستان به بردارند.
هم آنان که سبزی شان چرک آلودست.
با شما هستم آی
منادیان آزادی
هیچ می آیدش یادتان ،
او که بارها
شانه به شانه های شیخ محمد و ستارخان داده است
قدش به امتداد تاریخ وصل است
حالش از بوی نفت خام بهم میخورد
از سی تیر تا بیست و هشت مرداد را
یکنفس دویده است
خونش به دیوار شانزده آذر پاشیده است،
تپه های اوین را بارها و بارها با یاد آن نه گل پرپر شخم زده است
بارها استخوان به دست رویای " ابوذر" دیده است
کاخ های سبز را هرگز تحمل نیاورده است
مثلث شوم "زر" و " زور" و "تذویر" را تنفس کرده است
بوی فساد و سردی کافور را تا مغز استخوان های پوک مسمومش بلعیده است.
در هجده تیر چشمهایش را داده است،
بارها از پشت بام بر خاک گلگون وطن افتاده است.
دلش
اما دلش
دلش به وسعت جامی است که بارها ساقی کوثر در آن دمیده است
تنش ، گر چه باریک و لاغر است
اما غمش به وسعت این هستی بی انتهاست.
و چقدر تنها و بی کس است.
تنها و بی کس است.
تورنتو- تابستان ۱۳۸۷