پری  کاتب

پری کاتب

دست نوشته های یک زن
پری  کاتب

پری کاتب

دست نوشته های یک زن

لیلی ، لیلی جان

 

 

 

یه رفیق تشنجی داشتم که حقوق خونده بود واز یک دانشکده ی آبرومند فارغ التحصیل شده و معدلش بالای نوزده بود البته اون موقعی که لیلی حقوق خونده بود هنوز دانشگاه آزاد  بخاطر پول به ارج و قربِ خیلی از رشته ها گه نزده بودو عین پشگل فارغ التحصیل بیرون ننداخته بود، بعضی رشته ها واسه خودشون شناسنامه داشتن ، حرمت داشتن یکی از رشته هایی که توسط دانشگاه آزاد از سر تا پا بهش شاشیده شد . همین رشته ی حقوقه ، بگذریم داشتم از دوستم میگفتم ،اون رفیقِ ما بخاطر حمله های گاه وبیگاه صرعش چندتا چندتا فنوباربیتال و کاربامازپین با معده خالی و ناشتا میزد و وارد یه فاز یوفوریا و توهم ِ شیرینی میشد ، قد و قامت هدیه تهرانیو داشت و همیشه ی خدا گوشه های لبش کف آلوده بود ، خوره ی کامپیوتر و نت هم بود، کلن از بیست و چهارساعت ، بیست ساعتشو پای کامپیوتر قوز میکرد و سایتای محبوبشو شخم میزد، یه خانواده ی آش و لاش هم داشت که باباهه رفته بود ، دست ِ یه زن ِ بیست و چندساله رو گرفته بود و آورده بود تنگِ دلِ این و مامانش باهم زندگی میکردن، کلن بلد نبود حسود باشه و حسودی کنه ، با بیخیالی از زن باباش حرف میزد ، انگار خواهر کوچیکش باشه و یا حیونِ خونگیشون... این رفیقِ ما خیلی کم حرف بود و روزانه چند کلمه حرف میزد و گاهی هم یک هفته سکوت میکرد . خوش پوش هم بود ، بعضی زنا حتی اگه گونی هم بپوشن بهشون میاد ، یه مدت زیادی دربدر دنبال کار بود ، باباهه یه کارمند بازنشسته ی ساده بود که هیچ وقت به اون پول نمیداد ، اونم اصراری به گرفتن ِ پول از خانوادش نداشت ، رفته بود منشیه یه شرکتِ صنعتی شده بود با ماهیانه شندرغاز پولِ حقوق ، هرجا واسه کار میرفت ، اولین دشمن های قسم خوردش ، زنهای کارمندِ دورو برش میشدن ، بس که این بی خیالی و یله بودنش جاذبه داشت ، لامصب !!   یه مدتی هم رفته بود پرستار ِ چندتا بچه پولدار شده بود و بعد از مدتی بابای بچه ها یه روز کار رو می پیچونه و میاد خونه تا ترتیب ِ این خانومو بده ، اینم کفشاشو میپوشه و به سرعت برق و باد کیونشو برمیداره و فرار می کنه ، وقتی ماجرای فرارشو برای من تعریف میکرد از خنده روده بر شده بودم ، گویا به مرده گفته بزار برم کرم لیدوکایین بخرم که دردم نیاد . بعدش مرده رو همونجا میکاره و با بیخیالی در میره !! ده دقیقه بعد مرده زنگ میزنه که : عزیزم بیا دیگه ، رفیق ِ ما هم بهش میگه این داروخونه سرکوچه لیدوکایین خارجی نداره و دارم میرم  امیر آباد که داروهای کمیاب میفروشن نوع ِ خوبشو بخرم ، اینا رو با پوزخند برای من تعریف میکرد یه جاهاییش من هم می خندیدم و هم گریه م گرفته بود ، کلن خل خلی های قشنگی داشت و این خل خلی ها وقتی تشدید می شد که ما دوتا با هم می افتادیم ، یه روز بی پول شده بودیم برداشتیم با سواری های میدون تجریش رفتیم کرج ، از یه بانکی که آشنای لیلی اینها بود پولهای حساب پس اندازشو برداشت کنیم ، اون روز نمیدونم چی شد کیفشو زدن یا خودش پولارو گم کرد ، دست از پا درازتر برگشتیم با این فرق که تمام مسیر برگشتو با صدای بلند می خندیدیم و راننده عصبی شده بود از دست ما و زیر لب به پیر و پیغمبر کفر حواله می کرد،لیلی کلن یه متاع دست نیافتنی بود ،  چهار پنج تایی دوست پسرِ نخبه هم داشت که همشونو دور میزد و بهشون حالی کرده بود که اگه اونا طالب ارتباط هستن باید بیخیال رابطه از نوع ِ جسمی بشن ، یه شکلی برخورد میکرد که طرفش همون روزای اول ماستشو کیسه می کرد ، براحتی از آدما عبور میکرد، خودشو به کسی تحمیل نمیکرد ، یه بار با یه پسره کات کرده بود ، پسره هر روز زنگ میزد و بهش فحش میداد  بعدش من تصادفن گوشیشو جواب دادم به پسره گفتم امرتون: پسره با لهجه ی غلیظِ اصفهانی جواب داد گوشیو بده به خودش، گقتم من خودشم و دوتامون خندمون گرفته بود ، من ولیلی با صدای بلند می خندیدیم، پسره با عصبانیت جواب داد : تو رو خوب شناختم ، همون دختر گند ه هه هستی که لیلی میگفت اخلاقت عنیه ، با خنده گفتم به به خوشبختم ، شما ؟ پسره جواب داد : همون که نیشس رو گُرده ننِت، آقا منو میگفت!!!  هلاک شده بودم از خنده ،  

یه بارِ دیگه  ازلیلی پرسیدم : تنهایی اذیتت نمی کنه ؟ گفتش تنهایی رو زندگی می کنه ، گفتش چرا باید توقع داشته باشه که یک مرد بیاد تنهاییشو پر کنه  . مدتی گذشت یه روز کنار هم داشتیم صبحانه می خوردیم ، دیدم از روزای قبل آرومتره ، یه شکلی از آرامش داشت که آدم میترسید ازش ،که انگار میخواد جرقه بزنه . که خالیه خالی بود از حرف .  برگشت به من گقت : ببین من دیگه از این آویزونی خسته شدم، دیشب تا صبح فکر می کردم ، یه بچه ای هست که چند سال ازم کوچیکتره آما پسر خوبیه ، باباش سردار فلانیه و میلیاردی واسش وام جور میکنه و با این سنِ کمش تجارتخونه داره ، میگه خیلی دوسم داره ، می خوام بهش بگم بیاد منو بگیر ه، بنظرت باهاش شووَر کنم؟ من خندم گرفته بود ، بهش گفتم جدی می گی ؟ گفتش مگه باهات شوخی دارم؟ گوش کن : شماره موبایلِ پسره رو گرفت و خیلی جدی باهاش قرار خواستگاری و عقد گذاشت ، هفته ی آینده هم با یک بسته شکلات به دیدن ِ من اومد و گفتش که عقد کرده ، چندماه بعد باردار شد ، باهاش تماس گرفتم و گفتم : احمق تو با این وضعیت ِ بیماری و مصرف قرصای ضد صرعت لااقل قبل از باردار شدن باید سه ماه مصرف داروهاتو متوقف کنی ، خنده ای تحویلم داد و چیزی نگفت ، نه ماه بعدش زایید یه دختر ِ لاغر مردنی شبیه خودش ، دوباره هم حامله شد و در طی دو سال دوتا دختر زایید ، چند وقت قبل ازش خبر گرفتم و فهمیدم خیلی خوب و موفق داره زندگیشو می کنه ، باور کنید دنیارو هرجور بگیریم ، همون جور می گذره ، باید ساده تر زندگی رو ببینیم ، ساده باشیم و دوستای ساده داشته باشیم ...مثل ِ لیلی .

 

نظرات 60 + ارسال نظر
ترمه پنج‌شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:45 ب.ظ http://realface.blogfa.com

mamnoooooooon pari jan . aaaallli boood

Saeed پنج‌شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:45 ب.ظ

Age man mitoonestaaam zendegio asoon begiraaam! ke Alan een vaze zendegim nabood! midooni nemitoonam! nemidoonaam chra?? :(
Valiii ghalaamet aliiye khanom pari kateb

لیلی پنج‌شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:49 ب.ظ

قشنگ بود...ممنون پری جون...

دنیا جمعه 3 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:22 ق.ظ

والا چی بگم
آخه ساده گرفتنم بگیر نگیر داره
فکر نکنم همه کسایی که خیلی ساده میگیرن همزمان خوش شانس هم باشن
منم در مقابل آدمای خیلی دودوتا چهار تا کنم دیدم که همچین با زرنگی زندگیشونو مدیریت میکنن عین کارگردان، اکثرا هم ارثیه خداییش. یعنی ننه بابای ساده خیلی محاله بچه کاربلد و سیاستمدار تحویل جامعه بده.
ولی خوب در کل خونسردی بزرگترین نعمت دنیاست که من خیلی به آدمایی که دارنش غبطه میخورم

نسرین جمعه 3 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:41 ق.ظ

" یکی از رشته هایی که توسط دانشگاه آزاد از سر تا پا بهش شاشیده شد همین رشته ی حقوقه"
سخن گفتی و در سفتی

ساسان جمعه 3 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:53 ق.ظ

مث بعضی صدا ها یا بو ها که وقتی آدم میشنوه، یه جوری میشه
این پستت هم واسه من همونطوریه ! بعضی جاهاش یه جوریم شد ! :)

love جمعه 3 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:43 ق.ظ http://kdblog.iilg.biz

باد با چراغ خاموش کاری ندارد

اگر در سختی هستی , بدان که روشنی . . .
------------------
من در برخی از امتحاناتم مردود شدم اما دوستم تمام درسهایش را با موفقیت گذراند.

اکنون او یک مهندس در شرکت مایکروسافت است

و من فقط مالک مایکروسافت هستم ... بیل گیتس


651654

پریسا جمعه 3 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 02:42 ب.ظ http://canzoo.blogfa.com

با این حساب که شما گفتین دوستتون سرشار از توانایی ها و استعدادهای ذاتی بوده! افرادی که مث ما این استعداد ها رو ندارن همون بهتر که دنیا رو سخت بگیرن

kasrZ جمعه 3 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:12 ب.ظ

پری دیونه
پری بونه گیر

مه تا شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:14 ق.ظ

مرسی پری. چقد خوب ساده بودن و نوشتی

البرز شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:11 ق.ظ http://www.barbam.persianblog.ir

پری خانوم ما زندگی رو ساده می گیریم اما زندگی ما رو ساده نمی گیره!
می دونی چیه؟
این وسط باید یه عده هم نقش توپ فوتبالو بازی کنن یه عده هم...

دنیا شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:11 ب.ظ

پری تو یکی از نویسنده های وبلاگ نسوان نیستی؟
احتمالا لولیتا شاید؟
یه نوشته داشتی در مورد دختری به نام باران که مادرش بعد از زایمانش با شکم بخیه زده یه سربالایی رو میدوه، میخواستم دوباره بخونم پیداش نمیکنم

hala chera viol nistam?ha

روژدا یکشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:28 ق.ظ

خانم دکتر دلم گرفته از کودک آزاری ملت بی فررهنگ خسته ام یه چیزی بنویس

میله بدون پرچم یکشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:29 ب.ظ

سلام
نمی دونم اسمش رو شانس بگذارم یا چیز دیگه اما به هرحال به قول خودت سخت نمی گیرم و میگم شانس ، حالا من اگه جای لیلی بودم بابای اون بچه هه درو قفل می کرد و کلیدو قورت میداد! یا بابای اون یکی بچه هه که سردار بود سفارش می کرد برادرا منو ببرند یک جایی که عرب نی انداخت و ولمم نکنن و اینا ...یا حتا اون بچه هه اصفهانیه اسید می پاشید روم...
نشون به اون نشون که ما رفتیم توی دانشگاهی رشتمون رو خوندیم که رسالت استاداش این بود که بابای آدمو جلوی چشاش ظاهر کنند و این از کراماتشون بود...حتا همین الان که سالها از اون دوران گذشته،بابا جان من بیابرو یه دقه اون ور بشین دارم کامنت می نویسم،می بینی که هنوز جلوی چشممه! اون وقت ظرف این چند سال گذشته تقریبن همه کارگران کارخانه ما از علمی -کاربردی همون مدرک رو گرفتند... و البته همگی مون ول معطلیم.

to ostade tamame maee
zemnan to nabayad kemamate khodeto ba in daneshgahhaye abdugh khiari ghias koni ostade man

دنیا یکشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 03:08 ب.ظ

ویول تا جایی که ما میدونیم الان با یه خارجی ازدواج کرده حامله هم هست. تازشم ایران زندگی نمیکنه(استرالیا انگار). دوباره تا جایی که ما میدونیم داروسازه پزشک نیست. باز دوباره تا جایی که ما میدونیم اهل روابط آزاده. قلمش هم با تو فرق داره.

violeta yek suggest bud dokhtarjan

دنیا یکشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 03:35 ب.ظ

فقط حدسه
لولیتا نه. بریجیتا

پل دوشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:34 ب.ظ http://lingo.blogfa.ir

تو این دنیای گل و گشاد و پت و پهن مجازی ..سر خوردم روی سیم های نت ...خوبه

رها دوشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 03:44 ب.ظ

" باور کنید دنیارو هرجور بگیریم ، همون جور می گذره ، باید ساده تر زندگی رو ببینیم ، ساده باشیم و دوستای ساده داشته باشیم ...مثل ِ لیلی"
این حرف پایانیتو وصل میکنم به یه بیت شعرمعروف از حافظ
"گفت آسان گیر برخود کارهاکز روی طبع
سخت می گردد جهان بر مردمان سخت کوش"

ساسان سه‌شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:42 ق.ظ

عنوان پست منو یاد آهنگ desert rose انداخت
همینجوری گفتم اگه گوشش ندادی ، گوش بدی !

واقعن تو فکر کردی گوشش ندادم؟
لایریکش رو از حفظم

crack چهارشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:21 ق.ظ

ajab
pary fek mikonam kami adabiatet nesbat be webe ghablit taghir karde

ترانه خاله جمعه 10 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:08 ق.ظ

منکه اکلا هیچی رو نمیبینم ک ساده باشه یا سخت
فقط میگذرونم
روزا رو ب شب شبارو ب هفته هفته هارو ب ماه
ماهارو ب سال
گاهی ب دخترم نگاه میکنم ک داره دنبال ی چی میگرده تا خرابکاری کنه
این بچه ی منه؟؟؟؟
این خونه ی منه؟
پس من چرا هنوز تو گذشته ام
چرا فک میکنم هنوز بچه ام تو اون اطاقک ته انباری قایمکی دور از چش کاکا حجت دن آرام میخونم و صدجا قایمش میکنم تا کسی نفهمه؟؟؟
دلم تنگه خودمه
اگه بگم این سهم من نیس از زندگی ک ناشکریه بی مرامیه
ولی تلاشم کم بود آدم مزخرفی شدم باس بهتر ازاین میبودم
راستی من هیچوقت دوس نداشتم و دوست داشته نشدم دونفر اومدن توزندگیم ک اولیرو من دوس داشتم اون نداشت دومیم بهش عادت کردمو بهم نیاز داش و هنوزم داره
طولانی شد اینو گفتم ک خیلی بی ربط نباشه ب پستت

behzad جمعه 10 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 06:23 ق.ظ

parie aziz va dust dashtanie man

رامین یکشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:56 ق.ظ

من چند تا از پست هاتو خوندم ، رسما احساس می کنم یک آدم عقده ای هستی که عقده هاتو پشت یک ادبیات بی چاک و بست می خوای پنهان بکنی !!!!!

خواننده یکشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 07:18 ب.ظ

پری کاتب لحن نوشته هات همیشه به دلم میشینه,

ساسان دوشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:31 ب.ظ

نمینویسی رفیق ؟
من هر روز سر میزنم، میبینم خبری نیست...

صبا دوشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:30 ب.ظ http://ordad.blogfa.com

سلام پری بانو
یه سالی میشه اینجا نمیام
دنیام کلی تغییر کرده
انگار تو هم تغییر کردی
این پست آخریه؟!!!!!
تو و یه قصه ی شیرین و بدون صحنه با پایان خوش؟!!!!
جل الخالق!!!!!!!!!!!!!1

خاله شهلا سه‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:40 ق.ظ http://www.ataye.ir

خیلی قشنگ مینویسی عزیزم
من هم تو خنده های تو و لیلی شریک شدم.
برای لیلی عزیز و شما پری دوست داشتنی آرزوی خوشبختی می کنم.

رها پاسخ به رامین سه‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:55 ب.ظ

نمیدونم آقاهستی یاخانوم اونی که به نام رامین کامنت گذاشتی
اما به حرفام خوب توجه کن
همیشه یکی از دردهای بزرگ تو ومن نوعی اعم از زن ومرد این بوده که به قول سهراب باچشمهای ناپاک به هستی نگاه کردیم
هیچوقت نتونستیم ازاین پوسته عبور کنیم
نتونستیم این لباسهای سنگینو از تن بیاندازیم و باشیم آنچه که باید باشیم
ببینیم آنچه هستیم

من بعنوان کوچکترین دوست پری از طرف تمام دوستای بزرگ وعزیز به تو وهرچشم ناپاکی که ظاهربینی نمیذاره به باطن ووجود نویسنده ی این وبلاگ راه پیداکنه جوابم اززبان سهراب اینه
چشمهاراباید شست
جوردیگرباید دید
زیرباران باید رفت
ازخودت بپرس ادبیات باچاک وبست چیه؟ماهیت این چاک وبست چیه؟
اما درمقابل آدمایی همچون تو که خواهان ادبیات باچاک وبستی هستیم آدمایی مثل ومن وپری وبسیاری دیگر که خواهان بیان آنیم که هستیم
هرگزدل خوش ومتوقف نیستیم درآنچه هستیم
اماخوب می شناسیم آنچه هستیم را
توچراآنچه هستی راانکارمی کنی توکه خود بی چاک بودنت را بیان ولحن تند واهانت ناروا به نویسنده بیرون می ریزی
اگربااین بیرون ریزی کمی آرام میشوی آرام باش اما بدان این آرامش را بهای سنگینی بدست آورده ای
آرامشی که ماهیت پلیدی داردباطن زشتی دارد
توخودت رااول بشناس رامین
ببین باگفتن یک خط حرف چه چیز بدست آورده ای وچه چیزهایی ازدست داده ای
موضوع یک خط یا ده خط یا یک کلمه حرف نیست
درد حرفهایی هستند که فقط ازروی عصبانیت وناراحتی از کام تو بیرون می آیند تاکام دیگران را تلخ کنند
اول خودت را بشناس اگرموفق شدی اگر از ظاهر به باطن خودت رسیدی آنوقت دوباره بیا اینجا وپری خله را بشناس
پری خله راباچشم دل بشناس
دوستت داریم پری خله وحواسمون هست تنهانمونی

رها دوست قدیمی ! استخر بزرگِ خورشید. آرام باش

ساسان چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:28 ق.ظ

مرسی رها :)

میم ت چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 06:09 ق.ظ

شما چه شناختی از بلاگر دارید که براحتی نقد و توهین می کنید؟ بزارید اینجا بمونه و برای مانند من که شش سال نوشته هاش رو دنبال کردم بنویسه,برای دل دوستاش و خود حقیقیش, بزارید محض خاطر مسیح

رامین چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:35 ق.ظ

حالا قصه ی مضحک استبداد و ندیمان بادمجان دور قاب چین و اشک تمساح ریختن حاکم مستبد بازنمایی شد اینجا !!!
ما در حال جستجوی مقاله ای ازاسلاوی ژیژک رسیدیم به این وبلاگ و خوشحال از اینکه صاحب تفکری پیدا شده یکی از بتهای چپ نو را به نقد کشیده ( غافل از اینکه نقد دیگری را کپی - پیست کرده !!! ) ، سرسری پست ریس ، ریس عزیزم رو خونده ، به یک نتیجه ای رسیدیم ( که حالا به تفصیل از سبک نویسنده که نزدیک به سبک ابراهیم گلستان است و یک من عقل کل را جدا می کند از همه ی اجتماع بی عقل و.. دلایل عقده ای بودن نویسنده و نیاز مبرم ایشان به تعریف و تمجید و میل به شهرت .... سخن خواهیم گفت ... بگذریم ) .. حالا دقیقا چرخه استبداد شروع شده اینجا ، اول شخص حاکم وبلاگ با بی اعتنایی و بدون پاسخ نقد را درج کرده ، ندیمان سلطان فریاد وا اسلاما و وا غریبا سر داده اند که تو چه می دانی از کرامات شیخ ما و چرا نیستی در عجب ! که ایشان 5 انگشت وا می کند و می شود یک وجب !! بگیرید و ببندید که به ساحت آریامهری و مقام معظم وبلاگی توهین شد و یا للعجب !!! شخص حاکم هم با چشمانی پر از اشک و تواضعی بی مانند ، ندیمان را صلا می دهد که عزیزانم چشمه خورشید باشید و حتی عکس مرا آتش زد این رامین ،‌سکوت کنید و چهار صباحی تحمل کنید ، کامنت هایش را سانسور می کنم ،‌حالا جو زده بودم اولش !!!!! ( در جواب رها ،‌عقده های مرادشان را خواهم نگاشت تا بدانند قبل از تولد ایشان ،‌ما سر قبر سهراب ، چشمها شسته ایم !!!!!! )

رامین چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:16 ق.ظ

در دو کامنت نشان خواهم داد که چشمها شسته شده اند !!!!!!!!
1- دقیقا 35 سال است که حاکمیت تلاش می کند کلیتی تو پر بدون حفره ایجاد کند و دقیقا شخص حاکم تلاش می کند با کشیدن مرز و ایجاد وضعیتی استثنایی همواره مازادی را به مثابه درونِ بیرون گذاشته شده تولید کند ، و دقیقا زنان و دختران روغنی و بوتاکسی و زنان و دختران پولی .... که همخوابه می شوند و ترافیک ایجاد می کنند تا نویسنده ی وبلاگ با مقنعه !!! ( جزیی از کلیت توپر ) و خسته و از کشیک برگشته بماند در ترافیک و از درون کلیت توپر شده ، محیط را به واسطه ی ایشان انبان گه ببیند !!!!! دقیقا همان حفره هستند و همان درونِ بیرون گذاشته شده هستند که شخص حاکم را در بر کشیدن کلیتی توپر ِ همگن ِمنسجم ناکام کرده است و دقیقا همین ها در برابر بر ساختن هویت توپر مورد علاقه ی شخص حاکم ایستاده اند و با فدا کردن خویش در نقطه ی صفر هویتی ، فضایی برای نویسنده وبلاگ فراهم کرده اند تا ریس ، ریس عزیزم را گوش کند و با نق زدنهای خاله زنکی ( به زبان خودش چس ناله های ننه من غریبم بازی ) علاقه اش را به رفتن از این کشور نشان دهد !!!!!!

رامین چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:53 ق.ظ

1- نویسنده پیام می دهد که در کیان پارس زندگی می کند و قیمت اجاره ها بیشتر از ظفر و جردن است و خسته است از این ترافیکِ بر آمده از هجوم بعد از ظهرهای طبقه متوسط به این محله ( عزیزم چه اصراری هست به کیان پارس ،‌اهواز ملاشیه دارد و کوت عبدالله و شلنگ آباد و منبع آب و حصیر آباد )
2-نویسنده پیام می دهد به عنوان شخصیتی مهم در کلیت توپرِ ِ جامعه ، خسته از کشیک و آنکال و .. ( پیامی برای مخاطب تازه که اینها سیمپتوم های پزشک بودن است !!! و ایشان پزشک هست !! ) گرفتار ترافیکی شده بر ساخته از آدمهای بی مصرفِ طبقه ی متوسط و زنان و دختران تلویحا بی ارزش بوتاکسی و روغنی و همخوابه های پولی ( که اتفاقا و دقیقا با ارزشترین افرادند در مبارزه با بر ساختن هویت ِ منسجم ِ توپر ِ موردعلاقه ی شخص حاکم )
3- نویسنده پیام می دهد که پسری با ماشین چند صدمیلیونی !!! شدیدا !! دنبالش بوده و تنها واکنش ایشان ( احتمالا لطف ایشان بوده !!!) حواله دادن انگشت شصت بوده و ............
4-نویسنده پیام می دهد که مقنعه داشته و ماشین زاقارت داشته و در نتیجه هیچ عاملی به کمکش نیامده برای جلب پسرِ نشسته در ماشین ِ چند صد میلیونی به جز زیبایی ی ذاتی اش !!! ( که قبلا این پیام را مخاطب از زبان آرایشگر شنیده است که ایشان زیبا ست !!!!!!!!! )
5- در دهات ما به این مقولات می گویند عقده !!! ندیمان سلطان می گویند فضیلت !!!!!!

رامین چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:59 ق.ظ

کامنت رها ، به حدی مغشوش و از هم گسیخته و پرت هست که ارزشی برای پاسخ ندارد به مثابه ِ واگویه های نیکی کریمی در پری ِ داریوش مهرجویی
فعلا این وجیزه کافی ست ،‌برای اهل خرد ................

نسیم چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:59 ب.ظ

چرا هیچ عکس العملی به اکثر کامنتا نشون نمیدی؟

رامین چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 03:35 ب.ظ

در پاسخ میم ت
هر اثری که منتشر می شود و در معرض دید قرار می گیرد ، دیگر متعلق به صاحب اثر نیست و همگان حق دارند به قضاوت اثر بنشینند از نقد تا هزل تا هجو ... و دقیقا محض خاطر مسیح که دست نوازش بر سر مریم مجدلیه کشید و روح زخم خورده اش را التیام داد و لحظه ی فشرده ی کایروسی را در افق تاریخ منفجر کرد ، نقد لازم است و دقیقا محض خاطر مسیح که در موعظه ی سر کوه فریاد برآورد خوشا به حال محنت دیدگان ، نقد بر اثری که از نگاهی بالا ، محنت دیدگان و ارزشمند ترین استثنا های قاعده ی کلی ی حاکم هستند را به سخره می گیرد ، نقد لازم است و دقیقا .. محض خاطر مسیح ، حمله ی بیرحمانه با چاقوی نقد به اثری که صاحبش ، ریس ، ریس عزیزم گوش کردنهاش و رانندگی کردنهاش و انگشت شصت نشان دادنهاش به پسر بغل دستی اش و این فضای مانده برای همین حد از تنفسش ، مدیون زنان و دختران بوتاکسی ست که همچون حفره ای درون کلیت توپر هستند و حالا به سخره می گیرد ایشان را ... دقیقا لازم است

har chand mayel be pasokh nistamama aghaye masalan! mohtaramyek bare dige matn ro bekhun ,angoshte sign ya eshare ba angoshte shast kami fasele dare va modele estefade un 2 angosht ba karbord haye daraye paradox hastesh. angoshte eshare be onvane khatabe ya eshare azash estefade mishe

رها پاسخ به رامین چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:04 ب.ظ

درابتدا معذورم اگرپاسخم طولانی باشدامابنا به ادای حق مطلب چه بسا طولانی شود چراکه ظلمی آشکارازکلام مردی بیرون می ریزدکه نیازمند قدری درنگ وپاسخ است باشد که حقیقت آشکارشود...

- نویسنده ی وبلاگ با مقنعه !!! ( جزیی از کلیت توپر )
-بماند در ترافیک و از درون کلیت توپر شده ، محیط را به واسطه ی ایشان انبان گه ببیند
-زنان و دختران تلویحا بی ارزش بوتاکسی و روغنی و همخوابه های پولی ( که اتفاقا و دقیقا با ارزشترین افرادند در مبارزه با بر ساختن هویت ِ منسجم ِ توپر ِ موردعلاقه ی شخص حاکم )
-دقیقا همین ها در برابر بر ساختن هویت توپر مورد علاقه ی شخص حاکم ایستاده اند

جناب رامین
اینها فقط برگزیده ای از بخشی فرمایشات جنابعالی هستن برای اینکه بگویم این کلمه ی "توپر" که جزو مفاهیم کاربردی شخص شماست را دیدیم همه دیدیم
حالابرویم سراغ پاسخ ناگفته های شماتاآنجاکه مقدوراست

اماسئوال اول :این مبارزین شما آیا واقعا مبارز هستند؟ یا انسانهای توخالی وبی هویت که برای کام خود آتش به خرمن دوست میزنند وآب به آسیاب حاکم می ریزند ؟
حاکمی که تو ازآن حرف میزنی حتما باوجوداین مبارزین سرسخت پایه های حکومتش هرروز دارد سست وسست ترمیشود البته به جز این گروه که به زعم شما مبارز هستند و مثل نویسنده "توپر"از بیرون نیستن(چون بسیار واضح است ازنظرشما نویسنده ازدرون توخالی است)
گروه معتادین وگروه های جانبی دیگرهم میتوان اضافه کرد که ازقضا همه آگاهانه وبه قصدمبارزه ومقابله باحاکمیت چنان هستندنه خود دردام افتادگانندکه هیچیک ازشاخصه های یک انسان مبارز را ندارندچون لااقل درمنطق جنابعالی هرمبارزی آگاهانه عمل میکند وقصدمبارزه دارد نه آنکه صرفا چون کاری میکند که شاید البته شاید به حسن ظن شمامخالف خواست حاکمیت است چه بسا بسیارهم باب طبع حاکم باشدآخوری وخرانی که اززندگی چیزی نمی جویندونمی خواهندجزارتزاق آلت خویش وارضای حوالت مشتی با ریش وبی ریش

دنیا چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:06 ب.ظ

اصلا لازم نبود به این آدم واکنش نشون داد
همون تایید کامنت بی جواب دنیای حرفه
والا

رها پاسخ به رامین چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:08 ب.ظ

هرچند شکی درآن نیست که آلت بعنوان جزئی از اجزای هستی هم مقدس است وهم ارتزاق میخواهداما ارتزاق مقدس میخواهد که به قول یک فیلسوف بزرگ گاهی یک "نه مقدس" آلت راازارتزاق غیرمقدس محروم میکند اماتقدس ذهن وکالبدروانی انسان رامحفوظ نگه می دارد که گمان نمی کنم جناب شماباتوجه به ادبیات پرشورتان ازاین نکته غافل باشیدکه این انسانهای به ظاهرمبارزی که مثال میزنیدهیچیک ازشروسوسه های همین آلت غیرمقدس ذهن وروان سالمی داشته باشند که اگرکمی نگاه کنید چه درصفحات حوادث روزنامه ها ومجلات تنها بخش اندکی ازجنایاتی که درراه آلت قربانی گرفته اندمشاهده خواهیدکرد البته جناب بافضیلت شما نیازمند روزنامه هانیست اگرهمچون همان حاکمین ازگروهی نباشید که همه چیز راخوب می دانید وگل وبلبل را درباغ به خرمی مهمان بزم یکدیگرمیدانید که این بساط سالهاست بااین توصیفات پوسیده ودروغین همواره همه چیزراخوب توصیف میکند والحمدلله حال همه خوب است.جناب مقدستان باید بداند که این مبارزین تعدادشان بسیار زیاد شده اند وچه داستانهای بیشماری که ندارند وچه هویت محکمی که نیافته اند وحالا هریک بنابه اظطرارناچارند برای سیری یک هوس سیرنشدنی بکنند آنچه شنیدنش اشک هرصاحبدلی را درمی آورد
آقاکدام مبارزه؟ازکدام مبارزحرف میزنید؟کجای این مملکت زندگی میکنید؟

رها پاسخ به رامین چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:12 ب.ظ

حتما سیاست قدیمی استعمارپیرراشنیده ای که به بعضی آب ودانه بده وبه بعضی حتی آشیانه نده که اگرشنیده باشی وبه یادت بوده باشد دیگرنام اینهارامبارزنمی گذاری بلکه جزوهمان بی آشیانه های سرزمین غیرعرب می دانی که ازهمه رزقی محرومند تا باآلتهای نامقدسشان حرمت یکدیگررا بدرند نه آنکه درکام هم عشق ومحبت بنشانندحالا وضع اینروزهای جهان ما همین است که آلت وسیله ی انتقام ستاندن وازخویش درماندن وحاکم به کام رساندن است ما هیچ مبارزه ای دراین وضعیت ندیده ایم اگرشمادیده ایدحتما چشم بندی کرده وتردستی نموده ایدحاشااگرماچشم بندی کنیم وتردستی بلدباشیم.

رها پاسخ به رامین چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:16 ب.ظ

وامادرباب هویت"انسان توپر" هویتی برساخته ی اجتماع مرزبندی ومحدود شده ی مطابق خواست حاکم

نویسنده ی بی چاک وبست شما طبیعتا ازاین لحاظ نمیتواند باب طبع اجتماع باچاک وبستی باشد که حاکم مراد میکندپس چراجناب حضرتتان این مبارزه را نوعی عقده می دانید؟حتما بسیاری ازنویسندگان مبارز که آگاهانه وبه قصدادبیات بی چاک وبست به کار میبرده ومیبرندنیز همگان عقده ای بوده وهستندچه صادق هدایت باشد چه فردید چه سایرین وعجب آنکه چاک وبست وبی چاک وبست بودن معیارعقده ای وسالم بودن باشد!که عارفی همچون شمس نیز ازاین تیغ تیز درامان نخواهدبود.
من درعجبم چراحواله ی یک انگشت ازنظرشما نوعی عقده ای بودن به حساب می آیدولی ازآنسوهرزگی وبی هویتی وازخودبیگانگی وپوچ انگاری حاصل ازآن ارزشمدترین راه مبارزه!

رها پاسخ به رامین چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:22 ب.ظ

! ماهم روشنفکریم برادرماهم مدافع آلتیم اما نه به این قیمت جناب مقدستان نیز کمی درنگ نمایدومارا"انسان توپر"جناب حاکم نداند ومارامحبوس سیاست این وآن نداند واعمال انسانهارادسته بندی وطبقه بندی شده ی کارگزاران سیاسی نداندچراکه هرسیاستمداری ذیل سیاستی است وهرسیاستی ذیل شناختی وهرشناختی ذیل جهانی وانسان نیز بخشی ازهمین جهان است حالا اگرفردی بنا به شناخت فردی وبنا به فردیتش یک روزمسلمان بود وسپس غیرمسلمان شد ودوباره مسلمان شدجنابتان حتمابدون درنظرگرفتن سیرمراتب کمال فکری وروانی او براساس ظاهرگرایی نسبت اورا باحاکمیت وسیاست حاکم تعیین میکنیدنکنید اینکار را جناب برای فردیت انسانها ارزش قائل باشید برای اصالت انسان ارزش قائل باشید وهمه چیز را نسبت به سیاست وفعل حاکم درنظرنگیرید حالا اگر حاکمیت علاقه مند بودمحققین ومستشرقین درباب مذهب رسمی مملکت تحت حاکمیتش تحقیق کنند وشخصی مثل هانری کربن ازآنسوی دنیابه اینسوی دنیامهاجرت نمود ودرباره ی مذهب رسمی تحقیق نمود آیابایداورادارای هویت"توپر" یاهرهویت دیگرنامید؟آری من باشما هم عقیده ام اگرامثال منصوری لاریجانی راهویت توپربدانیدچراکه یک روزبنا به دعوت شاگردانش که ازاستادمحمدعلی طاهری بعنوان ابن عربی زمانه یادمیکردندپای درس ایشان میرود وفردا مقدمه ی کتاب انسان ازمنظری دیگر"استادطاهری"رامی نویسد ودیری نمی گذرد که ازترس ازدست دادن آبروواعتبارش وزیرفشارحاکمیت میشودیهودای اسخریوطی زمان ما ومسیح را دودستی منکرمیشود،حکمت حکیم رانادیده می گیرد وپای گفتگوی یک استادفلسفه اسلامی دیگر که می نشیند نام حکیم به اومی دهدغافل ازآنکه هیچ استاد فلسفه ای حکیم نبوده ونیست وحکیم به کسی اطلاق میشود که دارای حکمت باشد نه فلسفه آری اینچنین شخصی چه دیندارباشد چه بی دین چه روشنفکرباشدچه غیرروشنفکرچه فسلفی وچه غیر فلسفی همان انسان"توپر" موردفهم شماست که هویتش را سیاست حاکم تعیین می کند واصالت وفردیتی هم ندارد.
هرچند اینجانب برای همان دختران وزنان هرزه ی ازدست رفته نیز حق تصمیم گیری فردی قائلم ولی هرگزبخاطرشوریدگی بیش ازحد ونسنجیده ودرمخالفت باحقیقت عریانی که نویسنده ی باارزش جلوی دیدگانم میگذاردنام مبارزبراین گروه نخواهم گذاشت شماهم کمی براین شوریدگی مسلط باشیدوحقیقت رانادیده نگیریدواگرقصدفروپاشی ارزشهاراداریدفهمی فلسفی ارائه کنید تا مانیز باخواندن آن کمی درنگ کنیم چراکه ما بااهل درنگ ازازل دست دوستی داده ایم وباکسی کینه وعنادنداریم.

رها پاسخ به رامین چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:26 ب.ظ

درباب مناطقی مثل ملاشیه وشیلنگ آبادوحصیرآبادوغیره به نسبت کیانپارس ازنظرامنیت ورفت وآمدوسطح فرهنگی نیز بایدباخودت کمی صادق باشی اگرخواهرخودت هم بودآیاچنین توصیه ای به او می کردی؟ درشهری که نویسنده در پستهای قبلی اش از ناامنی اش حتی درهمین محله ی به اصطلاح اعیانی وبالاشهرنشین نوشته بود وازسرقت وسایل ماشینش وشکایتش وآن مرددزدی که حتی پول شکواییه اش راازجیب نویسنده به نامردی هرچه تمامتربیرون کشیده بوددرشهری همچون اهواز باآن عربهای مثال زدنی که هرگز قصدم عرب وغیرعرب کردن نیست وتنها بیان واقعیت است وآیا این برای شما نگران کننده نیست که به نویسنده توصیه می کنید برود محله هایی که به بدنامی درهمان اهوازمشهورند؟یاچه بسا باآوردن نام این محله ها قصدتحقیرشخصیت نویسنده رادارید؟باخودتان صادق باشیدجناب باخودتان صادق باشید وبدانید چه می گوییدوخودتان رابیش ازاین زیرسئوال نبریدشور باید باشعورهمراه باشدشور"توپر"موردنظرحاکم نباشد که زنهای باغرورایران عزیزمان را آب ودان مشتی عرب ضدایرانی دراهواز وشادگان وآبادان وهویزه کند وبکارت فروشی کنددر دبی مشتی یتیم و بی سرپرست راشورایرانی تان ارزانی خودتان لااقل شورانسانی تان رادریابید وراضی نباشیدبه این حرفها که می گوییدبرای اصالت زن ارزش قائل باشیدونخواهید آب ودان آلت پرستان عرب وغیرعرب باشداینها دیگرخیلی واضح است.

رها پاسخ به رامین چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:27 ب.ظ

درباب مناطقی مثل ملاشیه وشیلنگ آبادوحصیرآبادوغیره به نسبت کیانپارس ازنظرامنیت ورفت وآمدوسطح فرهنگی نیز بایدباخودت کمی صادق باشی اگرخواهرخودت هم بودآیاچنین توصیه ای به او می کردی؟ درشهری که نویسنده در پستهای قبلی اش از ناامنی اش حتی درهمین محله ی به اصطلاح اعیانی وبالاشهرنشین نوشته بود وازسرقت وسایل ماشینش وشکایتش وآن مرددزدی که حتی پول شکواییه اش راازجیب نویسنده به نامردی هرچه تمامتربیرون کشیده بوددرشهری همچون اهواز باآن عربهای مثال زدنی که هرگز قصدم عرب وغیرعرب کردن نیست وتنها بیان واقعیت است وآیا این برای شما نگران کننده نیست که به نویسنده توصیه می کنید برود محله هایی که به بدنامی درهمان اهوازمشهورند؟یاچه بسا باآوردن نام این محله ها قصدتحقیرشخصیت نویسنده رادارید؟باخودتان صادق باشیدجناب باخودتان صادق باشید وبدانید چه می گوییدوخودتان رابیش ازاین زیرسئوال نبریدشور باید باشعورهمراه باشدشور"توپر"موردنظرحاکم نباشد که زنهای باغرورایران عزیزمان را آب ودان مشتی عرب ضدایرانی کنددراهواز وشادگان وآبادان وهویزه کند وبکارت فروشی کنددر دبی مشتی یتیم و بی سرپرست راشورایرانی تان ارزانی خودتان لااقل شورانسانی تان رادریابید وراضی نباشیدبه این حرفها که می گوییدبرای اصالت زن ارزش قائل باشیدونخواهید آب ودان آلت پرستان عرب وغیرعرب باشداینها دیگرخیلی واضح است.

رها پاسخ به رامین چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:31 ب.ظ

خودتان را از دهاتتان جداکنید وبه جای بکارگیری ادبیات پرطمطراق سعی کنیدسادگی حقیقت وشفافیت کلمات نویسنده را دریابیدوگرنه شماکه نویسنده رامتهم به بیان حرفهایی برای درچشم بودن می کنید خودتان باتکرارمکرریک واژه وبدون درنظرگرفتن حقیقت بسیارخودنمایی کردید وگرنه هیچ فرقی بین منی که چندسال پیش نه درجستجوی یک مقاله ی فلسفی که دراشتیاق یافتن یک نویسنده ی خوب باخواندن اولین نوشته ی نویسنده ودراولین کامنتی که دروبلاگش نوشتم بدون آنکه بخواهم فکرکنم که نویسنده نیازمند تعریف وتمجید من است ازاوبعنوان یک انسان یادکردم وشما که ازاو باعنوانی یاد می کنید که خجالت میکشم بگویم لایق خودتان است چون به هرحال برای همین مقدار اندک ازادبیات پرطمطراقتان نیز احترام قائلم وامیدوارم زین پس عجولانه همه چیزیک فردرانسبت به یک چیزکلی وعمومی بنام"هویت توپر"نسجیدوبرای فردیت واصالت فردی انسانهاارزش قائل باشیدچه آنکه طرف خداست وچه آنکه طرف غیرخداست چراکه اگرمراتبی دراین راه باشدآگاهی خالصی باشدحتمابه قول شاعربزرگ قرنهای گذشته ی ماامید به ایمان کافرهست اگرآنچه باندیدن منکرشده ببیند اما امیدبه فیلسوف گرفتارحجاب فلسفه نیست چراکه حتی اگر ببیندمنکر میشودحالا حکایت مانشود حکایت فیلسوف وغیر فیلسوف دربندی که گفت
کاف کفراینجا بحق المعرفه /دوستتردارم زفای فلسفه
ماکه دهری مسلک نیستیم وحرمت فلسفی ها رانیزخوب به جا می آوریم اماحرمت فلسفی ها رانه آنان که فلسفه راحجاب خودکرده اندچرا که به قول فردید فلسفه خود در روزگاری نجوایی بود برای حقیقت که بعدهاشدبلای حقیقت...
بدرود...

رامین پنج‌شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:43 ب.ظ

به حدی رها ، مفهوم کلیت توپر را نفهمیده و به حدی مفهوم حفره و مازاد بیرون گذاشته شده را نفهمیده و به حدی مفهوم مقاومت ناخواسته ی استثنا در برابر قاعده ی مطلوب شخص حاکم را نفهمیده و این مقاومت رو با مبارزه ی اگاهانه ( که اصلا کلمه ی مبارزه در هیچ کامنت من نیست !!!! ) به حدی اشتباه گرفته و به حدی ادبیات ایشان مغشوش هست و بی معناست که بهت زده از ایشان می پرسم : چه حدی ست برای بیسوادی ی یک فرد و چه حدی ست به اصرار یک فرد برای پرت و پلا گفتن !!!!!!!!!

رامین پنج‌شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 06:23 ب.ظ

رها جان ! شخص حاکم دوست دارد از جامعه کلیتی توپر بسازد ( نه اینکه ادمها توپر باشند یا بلاگر شما تو خالی !!!!!! ) ، حفره هایی هستند که برساختن کلیت توپر را مانع می شوند ( مهاجران غیر قانونی ، زنانی که خودکشی می کنند ، دو جنسه ها ، زنان خیابانی و ..... ) و حفره ها چریک نیستند !!! مبارز نیستند !!!! و فقط اجازه نمی دهند شخص حاکم کلیت توپر منسجم همگن بسازد و بلاگر مورد علاقه ی شما با مقنعه زدن و ادغام شدن در سیستم بوروکراتیک با کشیک دادن ، در کلیت مذکور ادغام شده است ( پس درون اش خالی نیست !!!!!!!! ) ،،، لذا بلاگر محترم ادغام شده در کلیت توپر مورد نظر شخص حاکم ، حفره های این کلیت را با خطابی تمسخر امیز ، می نوارد ( رها جان ۳ تن مطلب مهمل نوشته ای اما ۳ تا کلمه را نفهمیده ای !!!!! )

رها حرفهای پایانی جمعه 17 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:11 ق.ظ

درابتداازنویسنده ی وبلاگ پری عزیزم معذرت میخوام که بدون اجازه دخالت کردم واین حرفهای پایانی من درجواب شخص پرمدعایی است که همه چیز را به تمسخرگرفته

جناب اینهاحرفهای شماست انکارلازم نیست

"2-نویسنده پیام می دهد به عنوان شخصیتی مهم در کلیت توپرِ ِ جامعه ، خسته از کشیک و آنکال و .. ( پیامی برای مخاطب تازه که اینها سیمپتوم های پزشک بودن است !!! و ایشان پزشک هست !! ) گرفتار ترافیکی شده بر ساخته از آدمهای بی مصرفِ طبقه ی متوسط و زنان و دختران تلویحا بی ارزش بوتاکسی و روغنی و همخوابه های پولی ( که اتفاقا و دقیقا با ارزشترین افرادند در مبارزه با بر ساختن هویت ِ منسجم ِ توپر ِ موردعلاقه ی شخص حاکم )"

"دقیقا زنان و دختران روغنی و بوتاکسی و زنان و دختران پولی .... که همخوابه می شوند و ترافیک ایجاد می کنند تا نویسنده ی وبلاگ با مقنعه !!! ( جزیی از کلیت توپر ) و خسته و از کشیک برگشته بماند در ترافیک و از درون کلیت توپر شده ، محیط را به واسطه ی ایشان انبان گه ببیند !!!!! دقیقا همان حفره هستند و همان درونِ بیرون گذاشته شده هستند که شخص حاکم را در بر کشیدن کلیتی توپر ِ همگن ِمنسجم ناکام کرده است و دقیقا همین ها در برابر بر ساختن هویت توپر مورد علاقه ی شخص حاکم ایستاده اند و با فدا کردن خویش در نقطه ی صفر هویتی ،"

آیاکلمه ی مبارزه وفداکردن درهیچ کامنت شمانیست؟خودتان رابه کوری می زنید یادیگران راکورفرض کرده اید؟
برای شما زشت گریزازحقیقت کمی به خودت بیا
توبرای القای تفکرپوچ که حالاازمبارزه به مقاومت ناخواسته تغییرش داده ای حاضری بخشی ازجامعه بابوتاکسی شدن وخودکشی وازدست دادن سرنوشت خویش بساط مقاومت ناخواسته ی ارزشمندتفکرپوچ تورابامعناکند؟اینهاانسانند نه ابزاررضایت فکرتو وابزارلجاجت وتخاصم بیهوده باحاکم
من جوابهای پایانی ام راارائه می دهم تا این آب که باحرفهای تو دگربارگل آلودشده زلال شود.

رها حرفهای پایانی جمعه 17 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:16 ق.ظ

پشت این زشتی وسیاهی نفرت حاوی توهین وتحقیرموجود درگفتارتو صدای فریاد دیرینه ای به گوش میرسد

فریاد حقی که از راه ناحق بلنداست
مراببینید،مرادوست داشته باشید
جواب من به این فریادحقی که ازراه ناحق بلند شده این است
دوست داشته شدن ودیده شدن هرگزچیزبدی نیست امااز راه درست
همیشه درچنین زمانهایی به خودت بگو من تنهاخودنیستم
آنچه می گویم دارای کلیتی است که من میتوانم با تکه تکه دیدن آن کلیت وجزئی گرایی ام باعث ایجادشکافی شوم که هم خودم را ازحقیقت کلی آن دور میکند هم دیگران رانسبت به شناخت آن بی علاقه وحتی خصومت انگیزمی کند
وقتی باصدای بلند می گویی ادبیاتم وفلسفه ام خوب است
وقتی درجایگاه نقدمی نشینی ومی گویی سبک ابراهیم گلستان رامی شناسم ومقالات اسلاوی ژیژیک رامی خوانم
یاوقتی نوعی از ادبیات نوشتاری را که البته ادبیات ضعیف فلسفی است به کار می بری هرچند نیازمند قوی کردن آن هستی اما تمام اینهاکلیتی راپیش روی دیگران وخودت می گذاردکه اگرازآن غفلت کنی وضع وحالت میشود موشهای موذی که فروغ عزیزازآنها به جوندگان اوراق زرنگارکتب نام می برد
تونیزاگراین کلیت راتکه تکه ببینی باعث نابودی آنچه هست خواهی شد
باعث می شوی دیگران اگر فردابا انسان فرهیخته ی اهل حقیقت وعاشق فلسفه وادبیاتی مواجه شوند به یادآنچه توهستی بیفتند وازساحت فلسفه وادبیات دچارحالت تهوع شوندوبانگاه هایی که تو به آنهاالقاکرده ای ازحقیقت شیرین محروم بمانند
بایداین فریادبلند را از راه درست به سرانجام حقی که میخواهد رساندومواظب این کل بودبخصوص که اینروزها امثال تو هرروزدرحال تکثیروگسترش هستندودستاوردی جزمسمومیت فضاوآلودگی آب ندارندوچه زیبا گفت سهراب

در فرودست انگار، کفتری می‌خوردآب
یا که در بیشه دور، سیره‌یی پر می‌شوید.
یا در آبادی، کوزه‌یی پر می‌گردد.
آب را گل نکنیم:
شاید این آب روان، می‌رود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی.
دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب.
زن زیبایی آمد لب رود،
آب را گل نکنیم:
روی زیبا دو برابر شده است.
چه گوارا این آب!
چه زلال این رود

رها حرفهای پایانی جمعه 17 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:21 ق.ظ

آری این رودزلال نویسنده ی مااین شوقی که چندین سال بانوشته هایش دردل ماایجادکرده به راحتی وباوجود سالوسهای پراکنده ازبین نخواهدرفت
ضدکمال هست چون کمال هست
نفرت هست چون عشق هست
تاانسان بتواندانتخاب کندتاکمال وعشق ارزشمند باشندوبرای همین انسان میبایست فکرکندآیادیده شدن به قیمت عشق است یانفرت؟وهمین انتخاب باعث میشود انسان ساحت دل رابشناسدودرساحت دل فنارااختیارکند
ازنظرهاپنهان شود
سکوت کند
گم شوددرروزگاری که پیدابودنش چیزی جزتزریق افیون به رگهای رهایی اش ندارد
همین است که نویسنده در سالهای گذشته برای مدتی گم میشد
برای مدتی نمی نوشت پاسخ توهین هارانمی دادوازنظرها پنهان می شد تا دوستانش بیش ازپیش نگران حالش باشند
این دنیای سالوسی است که نفرت پراکنانی چون توایجادکرده اند
خودشیفتگی هم حدی داردخودبزرگ بینی رااگر درمان نکنی به توهمی میرسدکه دیریازود دودش اشک چشم همگان رادرخواهدآوردوبینایی آدمیان را تضعیف می کنداین بیماری رانیاز به درمان است هرچند باگفتن درمان نمی شوداما انچه دراین گفتن نهفته است جلوگیری ازتشدیدآن توهم است
حال به چند نکته خوب توجه کن چراکه ماازکلام تونشانه ای دال بر عقده ای بودن نویسنده درنیافتیم ولی بازشتی ادامه دارکلامت دریافتیم که آنچه درخود داری به دیگران نسبت می دهی از باب قیاس به نفسی که انسان می کند
توباساختن همان ادبیات ضعیف وغلط فلسفی(درمقابل ادبیات قوی وتامل برانگیزفلسفی)به دنبال آن شدی که دیگران رادرچاهی بیاندازی که درتیررس سنگ اندازی ات باشندوبااین کارهمان فریادحقی که ازراه درست به دنبال تحققش نرفتی به گوش دیگران برسانی وگرنه چه نیازی به کارگیری نحوی از بیان است که فقط خودبفهمی وبیم آن باشددرسالهای آینده حکایت توبلاتشبیه(چون درحدی نیستی که نام فیلسوف برتواطلاق شود) بشود حکایت همان فیلسوفی که گوینددراواخرعمرازاوپرسیدندحال توچیست؟اوگفت دیروزم آنگونه بودکه آنچه می گفتم تنهاخودمی فهمیدم ولی امروزدریافته ام خودنیزنمی دانم چه گفته ام
این کجی وناراستی ات را کمرهمت ببند وراست کن که هرخشتی که بالاتررود کج ترهم می شود ودرنهایت فرومی ریزد روزی همچون امروز ویقین دارم حتی خیلی زودترازامروزهم فروریخته درجایی دیگر
تخیل معیوبی است اینچنین دیگران را به نفهمی انداختن وتوهم بزرگی زدن
امابرای آنکه قدری ازاین توهم وخودشیفتگی ات بکاهم باید بگویم ادبیات ضعیف تو برای منی که سالها درکلاس درس فلسفه وبحثهای فلسفی بوده ام وهمچون توکم ندیده ام بسیاربعید است بخواهم وقتم رابادرگیرکردن ذهنم برای فهم مفاهیم ضعیف ومعیوب توبه بطالت بدهم پس آنچه از"توپر وتوخالی" گفتم فقط به کنایه بود نشان به این نشان که حتی قصدداشتم به جای واژه ی "توپر" که بسیارموردعلاقه ی توست به کنایه ازواژه ی جایگزین"توپ پر" استفاده کنم اما گفتم کنایه راتشدیدنکنم تا فضابه قول پری کمتردچار درندگی باشد شایداین جنگ باصلح خاتمه یابدامافهمیدم که تومصداق این کلامی" غروردربرابرمتکبر خودعین تواضع است" پس حال که واقف شدی زین پس به آنچه هستی غره نشوواگرگوی ومیدان می خواهی برای دیده شدن سعی درست درپیش گیرکه گفت:هرکسی نی نواخت نایی نیست/هرکسی سعی کردساعی نیست
تونیزاینجارامیدان توهم خودبزرگ بینی ات نکن وچاله های زندگی ات را باچاههایی که برای دیگران می کنی پرنکن چراکه گفته اند"چاه کن ته چاه است"

رها حرفهای پایانی جمعه 17 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:30 ق.ظ

آنچه گفته ای پیش روی ماست پس سعی نکن باتغییرواژه(مقاومت به جای مبارزه)ازمیدان نقدبگریزی چرا نقداگرخوب است برای همه خوب است نه فقط برای خودت نسبت به دیگران
توفکرمی کنی دنیای واژگان اینگونه است که به سادگی یک واژه راجایگزین دیگری کنی وبااینکارمصون بمانی اما چنین نیست.ازآنجا که هرواژه ای زنده است وقتی درجمله قرارمی گیرد به تنهایی نمی توان آن را معناکردحتی اگر نگاه دقیق ومفهومی به آن داشته باشیم
بازهم دارای یک گستره دوسویه است مثلا دوسویه بودن همین واژه ی مقاومت رامیتوان اینگونه عنوان کرد که

مردمی به غایت نادان راانسان دانا یارای مقاومت نیست چون هرچه اومی گویدآنها نمی فهمند
معلمی که درپی آموختن درس به دانش آموزان بی حوصله وبی علاقه است امکان مقاومتش کم میشود
این نه به معنای مقاومت دانش آموزاست بلکه به معنای مقاومت معلم است پس بازهم کمی درنگ کن حتی این گریزاز مبارزه به مقاومت رااگریک سویه معناکنی به کارت نمی آیدوتورادرچاه گمراهی خواهدانداخت چون این مقاومت ازآنسو که تو درنظرداری بازهم نیاز به قصدوآگاهی داردآری اگراین مقاومت راازسوی معلم درنظربگیری کاملا درست ومعنادارخواهدبودامااگرازسوی دانش آموزان معناکنی کاملا بیمعنا وگنگ خواهدبودپس این حاکم موردنظرشماست که دربرابراین وضعیت مقاومت می کند نه آنانکه ناآگاهانه وصرفامطابق غریزه وبی هدف به قول نویسنده درخیابانهاخود راعرضه می کنندآری اگرهمینها آگاهانه وهدفمندچنین کنندآنگاه مقاومت ازسوی اینهامعنادارمیشود ومقاومت دوطرفه خواهدبود.لذااین بهترین راه مقاومت اگرهم مطابق فکرتو درست باشدامااین بهترین راه مقاومت وقتی معناداراست که قصدوآگاهی باشدپس آنچه می گویی درموردشخص حاکم درست است چون اوست که مقاومت میکند واذیت میشود.امااگراینهاکه ارزشمنددرمبارزه دانستی واقعامبارزه هم می کردنداطمینان داشته باش نویسنده نیزهرگزازآنها اینگونه یادنمی کردچون هرزگی به معنای گستردن سفره ی آلت وبرآوردن نیازوبردن لذت نیست بلکه به این معناست که انسان تمامابشودآلت،انسانی که چنین نبوده سرنوشتش...ازاینهابگذریم وبرویم سراصل مطلب همانکه به زعم تومبارزه است به فرض هم که مبارزه باشد به فرض هم که آگاهانه باشدامامن درعجبم که چراتووامثال توهمه چیز زندگی تان نسبت به حاکمیت تعریف می کنید که چنین لجاجتی درشمارشدکندوازفردیت خودورشدوشکوفایی خودحتی درفضای استبدادغافل شوید ودائم به فکر اذیت کردن ولجاجت بادیگری باشید چه حاکم وچه غیر؟حالا اگر کسی دراین فضا بخواهدخودش راجهانی ببیند نه دهاتی نه شهری ونه ملی جایگاهش کجاست؟چه کسی باچه سلامت روانی این دیگرآزاری رابعنوان نوعی از مبارزه ومقاومت تجویزمیکند؟این به انزوارفتن تاکجاست؟این ناامیدی از هرگونه مبارزه ی دیگر این حرص خوردن بیهوده وبازی کردن درزمین حریفی که خودبیماراست چه دستاوردی جزبیماری دارد؟نویسنده اگرکشیک های طولانی را تحمل می کندواگرتوفکرمی کنی آنچه می گوید برای بیان این است که بگویدقصدمهاجرت داردحتماانسانی دارای آرمان وهدف وامیداست واگرجهانی فکرکندونخواهدخودرامحبوس درقفس نامطبوع ومتعفن حاکم کندباید به که بگوید سرنوشتش دست خودش ودراختیارخودش است نه حاکم؟طبیعتاهرکنشی واکنشی داردواکنش تواین است براساس فضای عمومی که مطلوب تونیست ومنتسب به حاکمیت است مسیرحاکم آزاری وتفکرحاکم آزاری را درپیش بگیری که البته به خوبی هم می دانی مقاومت حاکم بااین تفکر تودرهمین فضای فعلی نخواهدشکست ولی راه خودت رامیروی برای آرامش خودت چون اینگونه احساس آرامش بهتری داری ولی فکرکن واکنش نویسنده یاهرشخص آزاده ی دیگر درهمین فضای بسته اینگونه نیست و نمی خواهددرزمین حاکم بازی کند ومیخواهد مسیرخودش را برودودرفکردیگری نیست که چگونه ابزارآزاراورافراهم کند تو هم اینقدر خودت راابزارنکن ودیگران راابزاری نبین.برای خودت زندگی کن زمین خدابزرگ است وآسمان همه جا یکرنگ نیست.
حرفهایم دراینجا به پایان رسید.
من آنچه شرط بلاغت بودگفتم خواه پندگیرخواه ملال

بدرود...

رامین شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:18 ق.ظ

در خصوص عقده ای بودن نویسنده که در فراز دیگری آشکار است ، اصرار به مرز بندی دانشگاههای دو لتی با دانشگاه آزاد و پیام ایشان به اینکه فارغ التحصیل دانشگاه سراسری ست و .... و نگاه نه تمسخر آمیز که سراسر توهین آمیز به مجموعه ی دانشگاه آزاد .....
مشروطه در ایران ، نجواهای مدرنیته بود در برابر سنت دیرینه ،‌استبداد پهلوی مدرنیته را به محاق برد و مدرنیسم بدون مدرنیته را جایگزین کرد مدرنیسم بی ریشه بود و به شهر های کوچک و روستاها راهی نداشت ، و مدرنیسم به حدی بی ریشه بود که آل احمد و شریعتی آن را منحرف کردند و به سمت نوعی بازگشت به خویشتن سوق دادند و در کنار سایر عوامل شد آنچه شد : نتیجه اش انقلاب 57 ...............
و اتفاقا کاری که استبداد مدرن پهلوی علیرغم شور و اشتیاقش ، نتوانست انجام دهد ،‌نظام حاکم با تاسیس دانشگاه آزاد انجام داد و مدرنیسم به بیغوله های سنت سر کشی کرد و دقیقا دانشجویان دانشگاه آزاد ناخواسته ( به مانند مقاومت ناخواسته ی زنان و دختران بو تاکسی !!!) حاملان مدرنیسم شدند ( در شهر میانه که دقیقا تا سال 1380 زنان چادری بودند و زن را سنگسار کردند ،‌امروز زنان مانتویی سوار موتور می شوند و به گفته ی افراد شهر به علت دانشگاه آزاد بود ابتدای امر ) ...... به دانشگاه دولتی سالیان فراوان بود که گه زده شده بود و ربطی به این موضوع نداشت ،‌کدام نظریه در عرصه ی جهانی حاصل تفکر دانش آموختگان دولتی ست ؟!!!! 80 سال دانشگاه دولتی کدام روانشناس ، کدام حقوقدان ، کدام مورخ ،‌کدام فیلسوف به جهان عرضه کرده ؟ کدام جایزه ی نوبل به فیزیک ، شیمی ، پزشکی ، اقتصاد ، ادبیات داده شده است ؟؟؟؟ توهین ها و تمسخر ها و از موضع بالا دیدن ها و مرز بندی ها را آشکار کردنها برای مهم تر جلوه دادن خویش ، عقده نیست ؟!!!!!!!!!!!

رامین شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:35 ق.ظ

مطالب نگاشته شده توسط رها به حدی بی ارزش هست و به حدی اصرار بر لجاجت در عدم فهم حرفها و نوشته هایم هست ، که پاسخ بی فایده هست ، فقط و فقط و فقط به 2 مطلب تاکید می کنم برای ثبت نه برای پاسخ
1- ((((اتفاقا و دقیقا با ارزشترین افرادند در مبارزه با بر ساختن هویت ِ منسجم ِ توپر ِ موردعلاقه ی شخص حاکم )))) و "(((
شخص حاکم را در بر کشیدن کلیتی توپر ِ همگن ِمنسجم ناکام کرده است و دقیقا همین ها در برابر بر ساختن هویت توپر مورد علاقه ی شخص حاکم ایستاده اند ))) دقیقا در دو کامنت متفاوت پس از مبارزه و ایستادگی تاکید کرده ام در برابر ِ‌........ تخصیص زده ام در برابر ِ‌یک هدف مشخص شخص حاکم و نگفته ام مبارزه با ،‌ بلکه مبارزه در برابر ِ ،‌در مقابل ِ .....در برابر ِ یک هدف مشخص نه مبارزه با حاکم !!!!!!
2- پاسخ من به یکی از نوچه های صاحب وبلاگ ،‌شخص صاحب وبلاگ را دچار توهم کرده که بحث من اینجا در یدن نوچه هاست و از منظری بالا ،‌همه ی ما بچه ها را دعوت به آرامش کرده .... کامنت های من نه دریدن نوچه ها که دقیقا بررسی نحوه ی نگرش صاحب وبلاگ به مسایل و توهین و تمسخر ایشان به اقشاری ست که برای عقده گشایی و متمایز نشان دادن ایشان ،‌مورد حمله قرار می گیرند و پیامی ست به افراد که لزوما این گونه نیست زاویه ی نگاه به اقشار جامعه و زوایای دیگری هم هست ........... تمام

رامین شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:51 ق.ظ

نه بهت زده ام نه متحیر نه شگفت زده اما نمی دانم چه هستم در برابر این همه پاسخی که رها داده است !!!
1- چه اصراری هست به این همه نگاشتن !! پاسخی ست برای من و تلاشی برای اقناع من یا اثبات وفاداری ست به صاحب وبلاگ که باور ت کند
2- چه اصراری هست پوشاندن اصل حرف من که مفهوم کلیت تو پر را نفهمیده ای و به بیراهه رفته ای ( و از کل کامنت ها فکر کرده بودی که نویسنده ی وبلاگ درونش تو خالی ست !!!!!!!!! ) و به جای اعتراف صادقانه که نفهمیدم ، و به قول خواجه ی بیهق : (انگشت در جهان کرده ای که قرمطی بجویی )و در نوشتار من کلمات متمایز بیابی ( مقاومت / مبارزه ) به مانند پاسخ مضحک صاحب وبلاگ که این همه مطلب رو رها کرده و با تمامی وجود تفاوت انگشت اشاره و سبابه و شصت را به رخ من می کشد !!!!!
3- مبارزه و مقاومت در برابر شخص حاکم و ایستادگی در برابر هدف مشخص شخص حاکم یا مثبت است یا منفی ، مقاومت منفی همین مقاومت حفره هاست که بعضا ناخواسته است یا حتی آگاهانه ( زنی که در ایلام خود سوزی می کند در برابر گفتار مسلط که حدیث دارد در قبح خودکشی می ایستد و در رسانه حرفی از او نیست ... و زنان بوتاکسی و ..... ، مقاومت مثبت چریکی ست که اسلحه دست می گیرد و ..... بگذریم .
4- در جایی در دفاع از نویسنده وبلاگ گفته شده اگر این زنان مقاومت می کردند قطعا ایشان می فهمید و این گونه نمی نوشت و...... مطمین باش قطعا ایشان نفهمیده است و ایشان قطعا دانشگاه دولتی و آزاد را هم نفهمیده است و من اثبات خواهم کرد که بسیاری مفاهیم دیگر را نیز نفهمیده است ............

رامین شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:06 ب.ظ

سناریوی استبداد کامل شد
فر آیند حذف کامنت ها آغاز شد !!!!!!!!!!!!!
فقط در پاسخ رها ، این را به ایشان تفهیم کنید که عزیزم !!!! وقتی اصل بحث را نفهمیده ای !!!! چه نیاز به این همه یقه درانی ...
کلیت توپر ،‌انسان توپر مورد نظر حکمت نیست یا فیلسوف - شاه افلاطون نیست یا انسان کامل عز الدین نسفی نیست !!!!!! عزیزم کلیت توپر فضایی ست که شخص حاکم علاقمند برای ایجاد آن و سرکوب تضادها و انتاگونیسم موجود هست و شخص بوراکرات مقنعه زده ی حقوق بگیر ،‌ادغام شده در این کلیت توپر و زنان خیابانی و بوتاکسی و زنانی که خودسوزی می کنند و........ حفره های ارزشمند این کلیت توپر هستند ........................ جه قدر بیراهه رفتن و چه قدر اصرار بر این بیراهه رفتن و چه حد از لجاجت در رفتن به بیراهه ای که اصلا کلیدی ترین مفهومش را نیافته ایم

رامین شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 02:14 ب.ظ

انصافا من در عجب هستم از اینکه این مملکت درست نمی شود و حالا علت ها ملموس می شود اینجا !!! در کامنت 46 و 47 که بازخوانی کردم ، دیدم به طور مستدل و واضح موضوع را شکافته ام و بعد باز فردی که اصلا از روز اول موضوع هیچ گونه ارتباطی به او نداشته و بدون خواندن دقیق مفاهیم تاکید شده ی کلیدی من 4 تا کامنت گذاشته و باز از انسان توپر حرف زده !!!!!!!!!!!!!!!!! و به دنبال مچ گیری از من بدون دریافتن اصل صحبت من !!!!!!!!!!!!! بر آمده است !!! مصیبتی ست این نخواندن هامان با دقت و نفهمیدن هامان به اصرار و فضولی هامان به لجاجت !!!!!!!!!!!!

محمدرضا سه‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:32 ب.ظ http://filterplus.blogfa.com

می گن اگه گوجه فرنگی بخوری اخلاقت همین طوریها میشه...دکتر گفته ها

ن سه‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 01:36 ق.ظ

واااااااای این خیلی خوب بود

فرشته چهارشنبه 16 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 10:15 ق.ظ


بسی خندیدم بابا دمش گرم این یارو رو غال = قال گذاشته . یعنی اومدم تصویر سازی کنم تو همچین موقعیتی من گیر کنم بهش بگم من میرم قاقا بخرم زود میام یارو عجب شفتل خانی باشه باور کنه .
ولی خل خلی های قشنگ رو خوب اومدی .

kimiya دوشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 03:38 ب.ظ http://aeeneeshgh.blogfa.com

kheyli kheyli ziba pari khanoom

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد