کیستی که من
اینگونه
بهاعتماد
نامِ خود را
با تو میگویم...
کلیدِ خانهام را
در دستت میگذارم
نانِ شادیهایم را
با تو قسمت میکنم
به کنارت مینشینم و
بر زانوی تو
اینچنین آرام
به خواب میروم؟
کیستی که من
اینگونه به جد
در دیارِ رؤیاهای خویش
با تو درنگ میکنم؟
احمد شاملو
۲۹ اردیبهشتِ ۱۳۴۲
سرودآن کس که ازکوچه به خانه بازمی گردد:
نه درخیال که رویاروی می بینم
سالیانی بارآور را که آغازخواهم کرد
خاطره ام که آبستن عشقی سرشاراست
کیف مادرشدن را
درخمیازه های انتظاری طولانی
مکررمیکند
خانه ای آرام و
اشتیاق پرصداقت تو
تانخستین خواننده ی سرود تازه باشی
چنان چون پدری که چشم به راه میلاد نخستین فرزند خویش است
چراکه هرترانه
فرزندی است که ازنوازش دستهای گرم تو نطفه بسته است
میزی وچراغی
کاغذهای سپیدومدادهای تراشیده وازپیش آماده
وبوسه ای
صله ی هرسروده ی نو
اردیبهشت 42
وتو ای جاذبه ی لطیف عطش که دشت خشک رادریامی کنی
حقیقتی فریبنده ترازدروغ
بازیبایی ات-باکره ترازفریب-که اندیشه مرا
ازتمامی آفریننش هابارورمی کند
درکنارتوخودرا
من
کودکانه درجامه ی نودوز نوروزی خویش میابم
درآن سالیان گم که زشتند
چراکه خطوط اندام تورا به یاد ندارند
اردیبهشت42
خانه ای آرام
وانتظار پراشتیاق تو تانخستین خواننده ی هرسرودنو باشی
خانه ای که درآن سعادت پاداش اعتماداست
وچشمه ها ونسیم درآن می رویند
بامش بوسه وسایه است
وپنجره اش به کوچه نمی گشاید
وعینک هاوپستی هارادرآن راه نیست
بگذارازمانشانه ی زندگی هم زباله ای بادکه به کوچه می افکنیم
تاازگزنداهرمنان کتابخوار
که مادربزرگان نرینه نمای خویشند-امانمان باد
توراومرا
بی من وتو بن بست خلوتی بس!
که حکایت من وآنان
غمنامه ی دردی مکرراست
که چون باخون خویش پروردمشان
باری چه کنند گر از نوشیدن خون منشان گزیرنیست
توواشتیاق پرصداقت تو
من وخانه مان
میزی وچراغی
آری
درمرگ آورترین لحظه ی انتظار
زندگی را دررویاهای خویش دنبال می گیرم
دررویاها
ودرامیدهایم...
اردیبهشت 42 تقدیم به توعزیزترین پری دنیا
It was very beautiful.