موهاتو روشن کردی و شب از تو نورانی شده
برهنگی تن کردی و ثانیه طولانی شده...
مثل یه کشتی تو خزر، من غرق میشم تو تنت
تسلیم میشم عطرتو، سر میرم از پیراهنت
شیطانِ دوباره پاشو از تو زندگیم پس میکشه،
وقتی خدای بوسههات مشغول آفرینشه
حرفاتو با من میزنی، بیکه بهم چیزی بگی
بیدار میشم از خودم، تو هُرمِ این همخوابگی
کوبای بکرِ تنتو، میخوام پناهنده بشم
میخوام تو کافهی چشات سیگار برگ بکشم
میخوام دوباره گم کنم ساعت و روز و هفته رُ
میخوام سفر کنم باهات جادههای نرفته رُ
دنیا یه جایی پشتِ مِه سرگرمِ خودویرونیه
آزاد میشه اون منی که توی من زندونیه
آغوش تو این برکه رُ میبره تا دریا شدن
تو ماهتر میشی و هی تکرار میشه مَدِ من
ابعادِ این بستر درست مثِ یه سایه کِش میاد
از پشتِ دیوارا فقط صدای آرامش میاد
از هوش میره ساعت و بیخود شدن سر میرسه
من هفت ساله میشم و قصه به آخر میرسه
میخوام تو کوبای تنت، بازم پناهنده بشم
میخوام تو کافهی چشات سیگار برگ بکشم
میخوام دوباره گم کنم ساعت و روز و هفته رُ
میخوام سفر کنم باهات جادههای نرفته رُ...
یغما گلرویی
از مجموعه ترانهی «رانندگی در مستی» / زخمه
2010
ازپیرفرزانه ای پرسیدم لامکان کجاست؟
باانگشت اشاره اش تورا نشان می داد...