اولین دیدارش ، سالهای سال بود که نگاهی با ما چنین نکرده بود.... این که با ادم به راه ها و خواب ها بیاید.و او را یک لحظه تنها نگذارد. که آدم رغبت نکند به هیچ تصویر دیگری نگاه کند که ... مبادا به یاد تصویرهای او در ذهنش خدشه ای وارد شود . که آدم در جمع نشسته ولی ..تنها و دلش جای دیگری است. آدم می نویسد و می نویسد و روی هم تلنبار میکند ولی مثل هر نامه عاشقانه دیگری حرف هایش نارسا از آب در می آید. حرف ها حق معجزه عشق و کاری را که عشق در آدم و با آدم انجام داده... که به آدم جان تازه بخشیده ُ که آدم را نجات و پرواز داده است را ادا نمی کند...چقدر دلم برای دوست داشتن خالصانه تنگ شده بود.کی بود که گفته بود: من دوست دارم پس هستم(( عشق اگر راست باشد همیشه تملک جوست ))
آنقدر ساده.آنقدر راست وصادق که عظمتش در نگاه اول به چشم نمی آید.. از اولین دیدار چنان مرا برانگیخت و کلافه کرد که متاثر از عظمتش مدام این طرف و آن طرف می گشتم.تا با او در میان گذارم. تا با کسی این حس جان بخش عشق را قسمت کنم.
آدم وقتی که حامل عشق است.وقتی صادق است.زنده تر" بیدار تر "پاکیزه تر به راه ها می رود. تنها بودم و درتنهایی ام خیلی دلم می خواست از جا بجهم و اشک بریزم و اشک در چشم به همه بگویم که دیدید؟ چه زیبایی ظریف و نهفته ای . چقدر خویشتن دار و بی تظاهر ..آن چنان نهان پرداز که در یک لحظه چشم از تصویرش بر گرفتن.... لطف گریزانش را از نظر پنهان می کند. من پری بودم. دخترکی بودم مثل هزاران آدم دیگر به الزام شرایط هستی به و درونیات پیچیده و دشوار یعنی بلوغ و مسولیتی پیش رس و رانده شده که معنی اش ((کودکی نکردن)) است
و از خنده و شادی و آرامش محروم ماندن....
این ماجرا آشنا نیست ؟ واقعا چند نفر از ماها با شکل و شمایل این نوع زندگی و رشد کرده ایم ؟ چند نفر از ماها اینقدر بُرد حماسی پیدا کرده ایم؟ که جسارت عریان کردنش را داشته باشیم ؟ و از آن نگریزیم... حماسه پر صلابت و شکوهمند زتدگی پر از رنج و مبارزه یک زن....در چهار فصل سال:برف و باران گرما و سرما من گمان می کنم خلوص لحظه ها و محرمیت ها در خصوصی ترین لحظه های تنهایی باید مردانه حفظ شود. آدم های عادی خوب ترین شان هم به این حد ازسادگی آکنده اند آیا؟ معمولا پس از یک دوره طولانئ کار و رنج و برون ریختن عشو ه های خودنمایانه از خودشان می پزسند:
بی مبالغه تظاهر تا کی؟؟ تحمل انتظار آن عزیزی که می بایست بیاید
پ.ن
لطفا کپی نکنید. یک دست نوشته ی امضا دار از خودم است
چه نوشته ی امضا دار زیبایی... عشق راست...کو؟؟؟
انسان را وامی دارد به خواندن وفرورفتن
age akharesho nemigofty ham mifahmidim neveshteye khodete parie ziba
هست ، هست و هست ، مطمینم هست، گاهی حتی بهت نزدیک میشه اما دوباره دور میشه، این شاید خودش یه نشونه ای که وجود داره، شاید یه روزی که فکرش نکنی پیداش کنی همونطور که خودت گفتی، دوست دارم نوشته هات خیلی...
kheili jaleb bud khanum jan
من همواره درعشق چیزی یافته ام به نام حضور
حضور یعنی آنجابودن
حضوریعنی با اوبودن
هم آنجا وهم او از تیررس نگاه عشق بی شک درامان نخواهند بود
نگاهی که همیشه حاضراست
همیشه آنجاست
همیشه بااوست
تملک عشق تملک نگاه و احساس وتملک حضور است
همواره این نوع ازتملک با نوعی دیگر که تملک مادی است اشتباه میشود
درتملک مادی همه چیز در من ومنیت ختم و پایان می پذیرد
ولی درتملک معنا: همه چیز در او...
آنجا او باآنچه او می دانیم فرق می کند
اویی حقیقی..آنچه می ماند
انتهایی ترین او...اویی به نام وجود
raha duste filsufe man
خیلی دلنشین بود و عالی