در هر انقلابى، اکثر مردم لزوما نباید شجاع یا ایدئولوگ باشن. فقط براى ریختن توى خیابون باید جوگیر بشن. گاهى شرایط جوگیر شدن پیش میاد و یک جنبش عمومى از آدمهاى معمولى راه میفته، اما براى رسیدن به مرحله دگرگونى، این مردم نیازمند و چشم به دهن یک رهبر کاریزماتیک و انقلابى اند که پیام و هدفش زیر و رو کردن سیستم حاکم باشه، نه حفظ نظام.
تیترت که حقیقت محضه
و متنت عالی
یه سوال بعد از همه انقلاب ها ذهن انقلابیون (نه معمولی) رو اشغال می کنه، یه سوال فلسفی که عامیانه ش می شه:
"که چی؟"
نمی دونم کجا خوندم که انقلاب ستم رو از بین نمی بره تنها ستمگر رو عوض می کنه...
afarin be u va aghat
پری جان
خیلی خوشحالم که می بینم داری مستقیم سراغ موضوعات اجتماعی میری وقلم میزنی چون واقعاجای اینجورنوشته هاتووبت خالی بود
درموردجنبش سبزبرمیگردیم به خاطرات
به نظرم دست گذاشتی روی یه نقطه ی خیلی مهم درموردماهیت انقلاب
برای انقلاب به قول تونیاز به رهبرکاریزماتیک داریم
کاریزماتیک مثل چه گوارا
کاریزماتیکی که واقعا انقلابی باشه
دنبال مقام نباشه
دنبال شکوه تاج وتخت نباشه
روح انقلابی داشته باشه
ودرنهایت کوباروبه مقصد بولیوی ترک کنه
کتاب خاطرات بولیویوحتمابخون اگه نخوندی
روح انقلابی داشتن کارهرکس نیست
کسی که میتونه ترک کنه ورهاست
یه عشق بزرگ میخواد
نمیشه گفت اختیارمردم میفته دست یه نفر یه یه گروه
ماهمیشه درحال قصاوت همدیگه هستیم
بانگاهمون
بافکرمون
ماهمیشه نگاه می کنیم وفکرمیکنیم
بالاخره یکی این وسط نگاهش بازتره
فکرش آزادتره
از ایسم بودن عبورکرده
نمیگم ایدئولوژی نداشته باشه
امادنبال شکوفایی باشه
ایدئولوژی ها دام تعصب هستن
دنبال این باشه که بهترین هامتولد بشن
زعامت حکیمی که افلاطون میگفت اینقدرهاکه ازش بدمیگن بدنیست
حکیم وقتی واقعی باشه وجودش دوای هردرده
یه حکیم واقعی هیچوقت نمیاد مذهب رسمی تعیین کنه توقانون اساسی
چیزی که واضح بود مردم سبز ازرهبران سبز پیشتازتربودن...