یهجا هست تو سکس اند د سیتی، کَری مدام با هر چیز کوچیکی بهانهگیری میکنه و غر میزنه و قهر میکنه و واکنشهای اگزجره نشون میده، آقای بیگ طفلی مات و متحیر میمونه که وا، چرا خب؟ چرا سر یه چیزِ به این کماهمیتی باید شاهد همچین واکنشی باشه؟ کری انتظار داره آقای بیگ بره دنبالش، توجه ببینه ازش، اصرار و پافشاری ببینه، خواستن ببینه، خیالش راحت شه جاش امن شه بره پی کارش. آقای بیگ خنگه اما، صرفن کلهشو میخارونه و هی نمیفهمه این دختره چشه، این دخترا چشونه اصن! به همین سادگی، به همین تکراریای، به همین فاجعهگی. یه جا هس تو زندگی یه دختره ، ساعت دوازده ِ شب زنگ میزنه به آقای بیگ قصه ش ، بعدش هی داد میزنه هی دری وری میگه ! هی یه حرفایی میزنه که اون یکی تو ! از داخل تنش بهش پنجولک می کشه و میگه لعنتی بسه دیگه !!! بعدش آقای بیگ قصه، هی حرف نمی زنه و هی فین فین می کنه . نیس که کرگدنه ! حرفش نمیاد و اشکش میاد .
وقتی دوره جفتک
وقتی نزدیکه ، لقد
چیش شده ؟
بعدش کَری از صب توی اتاقش کشیک نشسته و هی دستاشو بو می کنه !
دستاش هفت تا مهربونن، تازه خودشم نمی دونه !
یه موقعی آقای بیگ قصه حتی فین فین هم نمیکنه اشکی نداره که بگی یه روزی خشک شده و الان نمیاد.خوب کرگدنه دیگه از بس!
PARY KHOLE
khube halet?babajun ye chize benevis ke adam badesh biad azat
والا راستش منم چیز زیادی نفهمیدم حق داره آقا بیگه!
...
دىدن خود واقعى حتى براى خود ادم ترسناکه
حق با شماست پری خله