ما آدمهای خوبی بودیم . از آنها که چشممان به خطا نمی رفت . دهانمان به یاوه گویی نمی رسید . یک منیجر اصلی را در دنیا بعنوان پروردگار شاهد و ناظر کارمان می دانستیم و لحظه های تنهایی در بسترمان را ، به شراکت هیح تنِ نا پاکی نمی گذاشتیم . کتابها را ورق زدیم و می خواندیم و می نوشتیم ، می خواندیم و می نوشتیم ، زیر باران را می رفتیم و خیال می بافتیم... از آن خیال های مودب و تحصیل کرده . تنهایی رفیقمان ب...ود . عاشق نشدیم . اما عشق رابلد راه بودیم ... با همان پاهای خسته و کوچک راههای سخت زندگی را گز می کردیم.. . دروغ نمی گفتیم . خیانت نمی کردیم . ما جوانی مان را لب طاقچه کنار بساط خط نستعلیق و کتاب ِ مثنوی و عکس اموات گذراندیم .
ما کسی را با زبانمان شلاق نزدیم ...وقتی عاشقمان شدند از عشق هراسیدیم چون می ترسیدیم مردش نباشیم... تا تهش دوام نیاوریم. در گوشه ای نشستیم و معشوقه ها را در حال رفتن به بستر عشقمان ، نظاره کردیم . به خیال خودمان راه راست را گرفته بودیم و می رفتیم . با یک عقبه مملو از ترس تجاوز جنسی و نداشتن های دوره ی کودکی و خانه های خالی از آرزوهای جوانی .. . ساز ِ تنهایی مان هم شد گریه های بیصدای زیرِ پتو و دوش حمام. اخلاق را می دانستیم . شرف داشتیم . نجابت برایمان تعریف شده بود آن هنگام که گزینه های فراوانی بدنبال دستیابیه خلوت و جلوتِ ما بودند و ما خویشتنِ خویش را نگهداری کرده بودیم، خلاصه اینکه ما سعی کردیم بد نباشیم رفقا !!ما آدمهای خوبی بودیم اما زیادی ساده بودیم ... زیادی احمق بودیم ...
دردمان زیاد و مزمن بود اما... فریاد نکشیدیم . زخم ها فراوان بود اما با آن ساختیم . باران که بارید چتر نداشتیم . کفشمان سوراخ بود و پاهایمان خیس از رطوبت ِ باران ...تعجب نمی کردیم و همچنان باران را دوست داشتیم . جیرجیرک ها را دوست داشتیم . به گربه ها غذا دادیم . اشک هایمان را با پشتِ دستهامان ...خودمان پاک کردیم .لب هایمان داغمه ی بوسه داشت اما هرگز به آلودگیه هوس آنها را نیالودیم... بی پدر بودیم . بی مادر ماندیم . برادرمان در کودکی پدرانه گی کرد و پسرانه گی از هوش برد ، خواهرمان هم رفت ... ما دستهایمان به جز زانوان لرزانمان به هیچ جای دیگری تکیه نداشت .. ما زیاد یا علی گفتیم .. اما عشق هرگز آغاز نشد!!!
پری کاتب
آخ پری عزیزم
ما نجیب بودیم پری جان و میدانی که نجیب بودن صفت خوبی نیست!
ما زیاد یا علی گفتیم .. اما عشق هرگز آغاز نشد!!!
خانم کاتب !
این جمله تون اینقدر زیبا بود و به دلم نشست که به افتخارتون ایستادم و دست زدم !
خیلی عالی نوشتی به یه بلوغ خیلی خوبی رسبدی تو نوشتن تو این متن
به نظرم .بعضى از اصول رو اشتباه واسه خودمون تعرىف کرده بودىم
سوزوندی ...
so so honest
این منصــــفانه نیست، من پیــر شــده باشـم
و تو در خیالم،
درست مثل روزی که تَرکم کردی، زیبا و جوان!
همین شـده که هیـچکس
باور نمیکند
معشوق من، بوده باشی...
کامران رسولزاده
.وقتی عاشقمان شدند از عشق هراسیدیم چون می ترسیدیم مردش نباشیم.....عاشق نشدیم . اما عشق رابلد راه بودیم

هر سطر یک کتاب بود خانم جان
فقط گریه کردم پری... گریه!
لعنت به تو که اینقدر صادقی
خوشت میاد اشک آدمو در بیار ؟
توهمین که بودی هستی پریچهرجانم
وفقط بعضی آدمامیتونن اینحورباشن
میدونی پری جان وقتی به اینجورآدمامیرسم یه چیزی میگم
یه حرف فلسفی میزنم
میگم آدمایی که وجودشون کافیه
بودنت کفایت میکنه پری جان
چگونه بودنت هرگونه بودنت
هرگونه که باشی یه حرف نگفته ای
یه کتاب نانوشته ای
توبدنیااومدی که بودنت برای ماهاکافی باشه
فدای وجودت...
paryjan
parye azizam
khub mishenasamat
ba goftane in haghayegh ba arzesh tar mishavi
پری جونم چرا نمی نویسی؟دلم گرفت
kojaee dokhtare baba
esme blog nevisi bename shoma ra az bachehaye gooder shenide budam sale 87
migoftan minimal nevis hastyn
ama un yeki blogetun ro ke khundam albate bejoz posthayne private ke kod ramz mikhan
be nazaram umad inja vasatun benevisam
ghalametu talkho sadegh hedayat gune hast
shayad ham mele golestan
khube ke hastyn=
عزیزم با اجازتون دوست دارم این جمله آخرتون رو رو صفحه ام کپی کنم.
نمی دونم تا به حال اینجارو خونده بودم یا نه الان که از وبهای دیگه به اینجا رسیدم این پستت رو حوندم با کلمه کلمه و خط خط این نوشته اشک ریختم و اشک ریختم
نمی دونم ایده الیست بودیم ساده بودیم زیادی پاک بودبم با دور از جون احمق
قلمت خیلی شیوا بود سبک شدم با خوندنت ممنون
دمت گرم
Inja mahshare