باید یکبار بردارم و راجع به وضعیت های مختلفِ زندگیه کاری ام بنویسم ، از اینکه چقدر در حال ِ حاضر حال و روزِ ِ کاری ام خوب و بهینه است!
اینجا دختری است که درآمد خوبی دارد، شغل ِ آبرومند و مهمی دارد که درس و تخصصش را خوانده!
اما نت های قدیمی ام را که میبینم احساس می کنم زخمِ روحم اگرچه بهبودی یافته اما اسکارش باقی ست... اسکار یا جوشگاه به محل ِ ترمیم ِ زخم هایی می گویند که اگرچه کاری نبوده اند ، اما پوست و روح را تراماتیزه کرده و زمان می برند تا قربانی به زندگانیه طبیعی و نورم خودش بازگردد..
اگرچه در وبلاگ دیگرم این موضوع را نوشته بودم ... برای آن دسته از خوانندگانم که لازم میدانم ، راجع به روزهای رفته ام توضیحاتی چند بدهم کپی پیست خواهم کرد :
نویسنده: پری ِ کاتب - سهشنبه ٢٤ بهمن ۱۳٩0
حدود چند سال قبل در ساعت 4 عصر بصورت اجباری به جلسه یی دعوت شدم... 3نفر از حاضرین در آن جلسه جزء گروه انی بودند که طی هفتهء قبل در محیط کار بحران تنش های بسیاری برای من فراهم کرده بودند .آن زمان علل گوناگونی برای توجیه این تک هاشون داشتم . علت اصلی آن نداشتن تمایل من نسبت به خایه مالی و ندادن نخ و خیلی چیزهای دیگه به آدم های متقاضی اطراف میباشد.از خدا که پنهان نیس از شما چه پنهان بنده کتابهای کارمایی درحد بلغوریات ... پاندر و واسوانی و...را دوران دبیرستان و دانشگاه زیاد خوانده ام و بسیار عمل کرده ام .تعجب نکنید وقتی از بچگی هر کس اذیت و تنبیهم میکرد .تا مدت ها از کنارم که رد میشد و با من حرف میزد سکوت میکردم و با دستم خیلی خیلی خونسرد جلوی چشمامو میگرفتم. امروزهم با دیدن این جماعت عن !!! دوباره هورمون های زنانه وحس کودکانه ی لجبازی خاص خودم بر من غالب شد . داشتم از عصبانیت می مردم . یهو که بخودم آمدم یکی از اون ... میخواست از جلوم رد بشه . و من در کمال کودکانه بازی با دستم جلوی هر دوچشمم رو گرفتم . فقط ای کاش میتونستم مثه همون کودکی بشاشم تو دنیاشون .چرا نمیشه توی دنیای آدم بزرگا شاشید ؟
خلاصه تنفسم به شماره افتاده بود. دوباره زیر پستان چپم زق میزد. لپام هالهء قرمز انداخته بود. به ناجور ها پیام دادم :اومدم یه جلسه3 تا از عن هایی که واسم فتنه کردن اینجان... تهوع دارم
ناجور ها پاسخ داد :به چیزهای فراتر از این قدکوتاهان فکر کن پری جان. به خودت . به موسیقی . به شعر ...
چشمامو بستم ... غرق شدم در آنهمه آرامش . صدای مرغ دریایی می آمد.
من نوشتم :منو ازاینجا ببر دیوانگی
ناجور ها : بزودی می رویم
خلاصه نمیدونم چقدر طول کشید... سخنران فرزانه : مراقب تشخیص و درمان بموقع باشید بچه ها. دیهء یک عدد testis در صورت نکروز و عدم صحیح دادن تشخیص مناسب... معادل دیهء یک زن مسلمانه . جلسه از خنده مثه لنگ خیال من روی هوا رفت . اینم ازبار و فید بک علمی اون جلسه .
چند روزیه از در و دیوار گره میباره. اگر از حال ما خواسته باشین : شکلات دارک به علاوه این قهوه تلخا که جیگر آدمو می پاشن از بس که زهرن!! اولش بگم که این سرطان شریف بی پارتنری بدجوری متاستاز داده آقایان! بعدش هی کامنت خصوصی میدین که چراکاتب ترسیده و زبون در بند کشیده ونوشته های قدیمی شو گذاشته و فیلان و بهمان. اگه هرکدوم از شماها طی ماه قبل مثه من ستاره دارشده بودین و ازصب تا شب به جلسات پوست کنی وممیزی دعوت میشدید واگرنیاز به تخصص ووجود پارتی های کلفت و مبارکتان نبود همین الان سایز ماتحتتان در حد میکروفن و شیشه نوشابه کالیبره شده بود ...
یا در خوشبینانه ترین وضع ممکن مثل من فوبی ِ سیاسی نویسی و اجتماعی نویسی پیدا میکردین ویا به تبع آن لذت نوشتن از دماغتون درمیامد و به ماتحتتان فرو میرفت، آقایان.
قضاوت هایی هستند در زندگانی، بسکه هوشمندانه و ظریف بر پایههای تخماتیک بنا نهاده شده اند، و بسکه سرشار از سوءتفاهمهای متقابل هستن، وبستر که تمام فراز وفرودهاشون در بستر نبوغی تخماتیک شکل گرفته،هیچ اسم دیگهای نمیتونن داشته باشن جز اجابت مزاج بجای حرف زدن !!!
پ. ن "راستی رفقا از فردا باید در محیطی کار کنم که نیازمند چشم بند خواهم بود . بعله اینم یکی از تبعات دل دادن به سرطان شریف بی پارتنری !!
سلام
من وبلاگهایی رو که میخونم لینک میکنم و اگه از مطلبی خوشم بیاد کامنت میذارم. توی لینکهام تنها وبلاگ شماست که نمیتونم کامنت ارسال کنم. از این جهت سوال کردم که اشکال چیه.
اگه ناراحتتون کردم عذر میخوام. سعی میکنم بدون کامنت گذاشتن فقط مطالعه کنم.
یه سوالی هم راجع به زن بودن پرسیدید که متوجه نشدم مفهومشو. لطفا واضح تر بگید.