پری  کاتب

پری کاتب

دست نوشته های یک زن
پری  کاتب

پری کاتب

دست نوشته های یک زن

اندر حکایت ایرانیان !


خواب دیدم قیامت شده است . هرقومی را داخل چاله‌ای عظیم انداخته و بر سر هر چاله نگهبانانی گُرز به دست گمارده بودند اِلا چاله‌ی ایرانیان .
خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم : عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده ، نگهبان نگمارده‌اند ؟! گفت : می‌دانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاه‌ایم یا چاله !
خواستم بپرسم اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند ، نپرسیده گفت : گر کسی از ما ، فیلش یاد هندوستان کند خودمان بهتر از هر نگهبانی پایش کشیم و به ته چاله باز گردانیم !
نظرات 1 + ارسال نظر
خواننده قدیمی چهارشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:24 ب.ظ

kenayeye khubi mizani be digaran

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد