در جایی از «به یاد کاتالونیا»* جورج اورول تعریف میکند که در شهر کوچکی همزمان کمونیستها و سربازان فرانکو بههم میرسند. هر دو گروه قسمتی از شهر را میگیرند. روزها میگذرد. کمکم میان این دو گروه رابطه ایجاد میشود. برای دادن و گرفتن برخی از چیزها جایی را مشخص میکنند. مکان قرار. سرِ فلان کوچه. ساردین گرفته و سیگاری داده میشود، مجله در ازای نان و لباس با شراب تاق زده میشود. رابطهی انسانی حتّا در اوجِ بحران. بعد از چند ماه دوباره آتش جنگ شعلهور میشود. دو گروه به جان هم میافتند. در جنگ جهانی اوّل در جبههی غربی، دو رسته از نیروهای آلمان و انگلیس در فاصلهی اندکی از هم سنگر گرفتند. ماهِ دسامبر بود و نزدیکیهای کریسمس. انگلیسیها شبها آهنگ مینواختند و آنطرف، آلمانیها جوابشان را میدادند، میخواندند. و شب بعد برعکس. رابطهی انسانی. آلمانیها بند پوتین میگرفتند و سیگار به انگلیسیها میدادند. انگلیسیها نخ و سوزن آنور میفرستادند و کشِ تنبان میگرفتند. آب و نان و سوسیس و کالباس و اگر شرابی هم بود بینشان رد و بدل میشد. تا این که روزی از فرماندهیِ توپخانهی زرهی به سربازان آلمانی خبر میرسد که قرار است فلانشب خط انگلیسیها بمباران شود. آلمانیها، انگلیسیها را با خبر میکنند و آنها را به سنگرهای خودشان میآورند. کنار هم مینشینند. چند شب همین وضعیت تکرار میشود. خبری از کشتهشدگان سربازان انگلیسی به گوش فرماندهان آلمانی نمیرسد و آنها مشکوک میشوند. سربازی را میفرستند تا تهوتوی قضیه را دربیاورد. سرباز میرود و میآید و ماجرا را برای فرماندهان تعریف میکند. دیگر میدانید چه میشود. اعدام فرماندهان هنگ. بله اعدام میشوند امّا قبل از آن محاکمهی نظامی میشوند. و چه چیزی بدتر برای یک نظامی درجهدار که با لباسِ خواب در محکمه حاضر شود؟ تحقیر کردن. آنها پیش از بسته شدن به تیرک چوبی، پیش از تیرباران، مُرده بودند. صفِ منظم تیراندازها که شلیک میکنند، آنها دوباره میمیرند. هیچی دیگر. پلِ لغزانِ چوبی شکسته میشود. چند روز بعد سربازان آلمانی به انگلیسیها حمله میکنند. در سنگرهای انگلیسی، سربازان آلمانی با پوتینهایی که با بند انگلیسیها سفت شده بود، تهسیگارهایی را که خودشان به آنها داده بودند، له میکردند و پیش میرفتند. له میکردند و میرفتند. میرفتند...
سلام دوست من.وب زیبایی داری.اگه وقت کردی به وب منم سر بزن و نظرتو مطرح کن.
سلام وبلاگ جالبی دارین..
شمام به جمع ما در جامعه مجازی فضای شماره یک (فیــــسبوک ایرانیان) بپیوندید http://www.cloob.no1-space.ir
ممنون :)
دیکته ی تاق یا طاق !!! شک دار م که درسته آیا؟ مدد کنید
فکر کنم فیلم این رو هم ساخته باشن.
فروش آرشیو کامل فیلم های جکی چان در :
http://jakifilms.mihanblog.com
بهترین فیلم های کمدی-رزمی در دنیا
هر DVD فقط 2000 تومان
------ارسال شده توسط اسپمر اتوماتیک نیوکامنت------
www.newcom.loxblog.ir
این کتاب هم تو کتابخونمه و منتظره که بخونمش. کلن من کمی به اورول بدبینم
خیلی خیلی خیلی نامرد هستن فرمانده های آلمانی
تحقیر!
خانم پری جان
می شه بفرمائید که گناه ما چیه که ما را از خواندن وبلاگتان محروم نموده و همه پستها را محرمانه نموده اید؟
واقعا بی انصافیه، منی که دوستت داشتم و می خوندمت و لذت می بردم و ساکت بودم الان باید محروم بشم؟
بجرم دوست نبودن با شما؟ که هستم اما یک طرفه
خانوم پری
درست نمیفهمم چی شده ولی کار خوبی نیست که اون یکی وبلاگ را رمز دار کردی. من باید چه کار کنم؟
از قضا متوجه شدم برگشتی. دیگه اینکه تیکه ی اول مال سال هزار و نهصد و سی هفته و تیکه ی دوم مال سال نوزده. چه ربطی به هم دارن؟ ایضن ماجرای شب کریسمس انگلیسیا و آلمانا صحت داره اما خبر دادن به انکلیسیا و بردنشون به سنگرای خودشون به کلی شایعس. تو چرا باور کردی؟!
وای پری ... چه ادمایی هستیم ما ...خدا به خودش چی می گه وقتی مارو میبینه ازون بالا ...
این آلمانی ها....
...