پری  کاتب

پری کاتب

دست نوشته های یک زن
پری  کاتب

پری کاتب

دست نوشته های یک زن

رویای یک پری و غولِ اخموی یخی

این اصن اهمیت نداره که تو تا چه اندازه غول ِ یخی ِ سرد, اخمو و ساکت و البته آگاهانه ملنگی هستی٬ مهم اینه که تو، یه پری کوچولو داری و و موقعی که پارتنرت یه پری کوچولو باشه باید بدونی که تقریباً همه چی برعکس میشه. یعنی اون دیگه ازچیزایی که آدم بزرگا ازشون تابو ساختن و وحشت دارن ، نمی ترسه ، حتی به اندازه ی یک اپسیلون ترسی که زیردستات از تو دارن هم معنی ترس، از چشم غره ی تو رو درک نمی کنه ، نه که نمیخوادها!! چون پریه ٬ پری ها از چیزایی می‌ترسن که اصلن بقیه رو به وحشت نمیندازه !اونا ازنخندیدن آدم بزرگایی مثه تو می ترسن و واسه همینم دیگه اصلن مهم نیست که تو چقدر اخمویی یا چقدر جدی هستی یاکه چقدر سرد و ساکتی یا چقدر سنگ تشریف داری ! درست همون موقعی که بقول خودت اوج تلخی راجعه ته!! و بهش یه چهره ترسناک از خودت نشون می دی،پریه دستشو میزاره روی پوست شکمت و یهو میگه ااا شکمت سولاخه؟ ناف داره؟ آخه من فکر میکردم توفرشته ای...
فرشته ها ناف ندارن!!! یا اینکه پریه یه ذره زل می زنه به چشمات و بعد یه هو از ته دل میخنده و کلی با هیجان و خوشحالی و خندون بالا پایین میپره وعشوه گری تمام عیارمیشه واونوخ تو دیگه با اونهمه جلال و جبروت غلام میشی و اون ملکه …پس ترس دیگه معنی نداره ! فقط به خاطر رنگ گندم زار... اینجوری میشه که مجبورت می کنه توی سرمای چند درجه زیر صفر یا گرمای بالای چهل درجه باهاش تا کجاها بری... دستشو بگیری و پا به پا ببریش....تو رو ببره روی یک تخت چوبی بالای رودخونه بعدش در حالیکه خودش چنبره زده روی تخت بهت بگه : کفشتو درآر. تو بگی : من راحتم عادت دارم . پریه بگه : نکنه جورابت سولاخه؟ اونوخ تو برای اولین بار از ته دل بخندی و یخ قیافه ی نازت باز بشه ، یا اینکه تورو دنبال خودش توی کوهها و دره ها، جاده ها و بیابونا، کنار رودخونه های بیقرار بکشونه ، و موقعی که تو، توی تلخیه خودت دست و پا میزنی ، یهو بیاددستتو بگیره و خندان و رقصان ببره کنار شکلی که بکمک شن های ساحل کشیده و بهت بگه: ببینش؟ خوشگله؟ تو هم با قیافه ی جدی و معقول سرتو تکون بدی و حتی دریغ از یک لبخند ،همونجا ایستاده باشی وآرام و مست از صدای آب … به پرواز مرغان دریایی نگاه کنی ، مثه آدم بزرگا... اونوخ پریه بهت بگه بیا کنار من بشین لب رودخونه و تو دوباره با همون قیافه ی جدی بگی : کثیفه .
ولی پریه که خیلی پر رو هه بهت بگه ببین من مانتومو زدم بالا و نشستم تو هم بشین و باز هم تو که خیلی لجباز و جدی هستی ، روی شن های کنار رودخونه ننشینی... اونوخ یه روز وقتی که پریه آروم توی بازوی تو لم داده و قهوه می خوره بهت میگه : تو میدونی من بلدم کف خوانی کنم ؟ تو خیلی آمرانه می پرسی: کف خوانی چیه ؟ اون بهت بگه: کف دستتو بده تا واست بگم: و دستای مردونه و ستبرتو توی دستای نرمش بگیره و به بهانه ی ادعایی که اصلن بهش اعتقادی نداره هی الکی لفتش بده تا بیشتر دستتو توی دستش نگه داری... ببین این خطه رو... اا چرا دو تیکه شده؟ این خط عشقه... نه این نیس . این بلندتره خط عشقته ... تو هم هاج و واج پری دیونه تو نیگا کنی و اونوخ پریه تو دل خودش بگه وای ...چقدر دستاشو دوس دارم .آخ اگه این دستا مال پریه می شد... بعدش هی الکی چیزایی که وقتی سیزده سالش بوده توی
یه کتاب قدیمی خونده رو واست تکرار کنه. این تپه ی آرته، این یکی هم تپه ی هوسه .. نه تپه ی هوس تو برجسته نیست! بعدش هی الکی واست حرف بزنه و تو هم که به اندازه سلول های تن اون پریه کتاب خوندی و با این همه بار دانش اهل کوچکترین خودنمایی نیستی، هی هاج و واج دخترک دیونه تو نیگا کنی ،بعدش کم کم واست شعر بخونه و قصه بگه، وسط وسطای قصه هم الکی خودشو لوس کنه که : اول به چشمام نیگا کن تا بقیشو بگم! بعدش وقتی که داره واست قصه میگه توی دلش قصه ی یه پسر کوچولویی رو بگه که یه روز بزرگ شد. یعنی بزرگ بزرگ که نشد،قدش که خیلی بلند شد همه فکر کردند بزرگ شده اما قلب اون هنوز کوچولو مونده بود. اون اوایل خوشحال بود که کلی قد کشیده آخه حالا می تونست غول یه پری باشه ، اما یه کم که گذشت قلبش که اندازه مشتش بود... مشت زمان بچگیهاش ، غصه دار شد. آخه آقا غوله خیلی تنها بود. اون فقط یه اتاق  داشت با صدها جلد کتاب و فیلم ،با یه پرده ی حریر  و یه پنجره که شبای برفی ، آسمون قرمزو بهش هدیه میداد، پسر کوچولوی قصه ما که حالا یه غول جدی و آهنی غصه دار بود فکر نمی کرد باید بره دنبال پریش بگرده . چون از خودشم خوشش نمی اومد.
توی صورت همه “پری”ها دنبال اونی نمی گشت که قرار بود مال خود ِ خودش باشه. که اون غولش باشه.هی هرشب بیشتر غصه می خورد و هرچی بیشتر غصه می خورد بیشتر سردش می شد و هی یخ می زد،تا اینکه کم کم شد یه غول جدی و تنها و تلخ یخی، که فکر می کرد دیگه پری شو پیدا نمی کنه. اون وقت توی یکی از همون شبای پر از غمش یهو یه پری که از قضا اونم دنبال هیچ غول سنگی ی نمی گشت و کلی تنها بود، پیدا شد و از شب های روشن واسه غوله نوشت ... همونی که ، بعدها، واسه غوله اخموی قصه کف دستش رو خوند. اون اوایل توی قلب یخیه غوله یه عالمه برف و سرما نشسته بود و خونه ی قلب غوله یخ زده بود ، اونوخ پریه آروم آروم... اومد و جوری که موهای قهوه ایه تاب دارش صورت غول رو قلقلک نده ،و بیدارش نکنه، قلب غوله رو “ها” کرد. یواش و باحوصله . اینقدر “ها” کرد تا یخ غول قصه باز شد غوله از خواب که پرید اولش مبهوت شده بود ... هاج و واج نیگاش می کرد... کی هستی تو؟ چقدر خوشگلی!!! سلام ... من ، من یه پری چشم قهوه ای هستم با موهای قهوه ای و تاب دار با یه لبخند ملیح ، اومدم توی زندگیت .
غوله اما هنوزم سرد و ماسکه بود ، شوکه شده بود، فکر میکرد اینم یکی از خیالات دیگس!! اما پریه راستکی بود!!! غوله تا اومد حرف بزنه که تا حالا کجا بودی ؟از کدوم سیاره اومدی، چطوری پیدام کردی؟ چرا اینجایی؟ یهوپریه پرید توی بغلش و گفت بغلم کن…بغل فشاردار ، من از سیاره ای اومدم که آدماش بجای سلام ، محکم همدیگه رو بغل می کنن ، غوله هم اینقدر محکم و گرم بغلش کرد که حس کرد از ته دل کوچولوش که هنوز اندازه مشت زمان بچگیهاش بود پریه رو دوس داره...واسش این دوست داشتن عجیب و غریب بود ... اما نمیدونست که حالا باید مثه ماهی، دستهاش رو محکم دور اون حلقه کنه و نگذاره که لیز بخوره وبیفته روی خاک و بمیره ...اما توی سیاره ای که پریه ازش اومده بود آدما مثه ماهی نبودن که از دست لیز بخورن و بمیرن . باید یه ماری پیدا میشد و اونا رو نیش میزد و اونا رو می فرستاد به جایی که ازش اومدن! چند روزیه که پریه داره به اون مار خطرناک و سمی التماس می کنه که نیشش بزنه  و برگرده به سیارش ...


نظرات 12 + ارسال نظر
yousefi جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:00 ق.ظ

چقدر استعاری و زیبا بود
ادما با نویسنده ها و شاعرا ارتباط داشته باشن در تاریخ ثبت میشن
مثل رکیانای شاملو که همه فک میکنم چه غول بی شاخ ودمی بوده یا ایدای شاملو که همه فک میکنم چه فرشته ای بوده
بهرحال نویسنده هه و شاعرها ادمهارو ثبت میکنن
هرطور که بخوان
پری جان

kasrZ جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:52 ق.ظ

pary in yusefi mage cheghadr to ro mishnase...nemishnase

گروه زبان ارشد جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:45 ب.ظ http://www.enarshad.ir

گروه زبان ارشد پس ار بررسی آزمون های ارشد سالهای گذشته بانکی از لغات پرکاربرد زبان ارشد را گردآورده است. پس از بررسی این لغات و تعداد تکرار آنها می توان گفت نزدیک به 50 درصد از لغات زبان عمومی ارشد هر ساله به طور مستمر تکرار می شوند و داوطلبان آزمون های ارشد تنها با مطالعه این مجموعه لغات که تعداد آنها از 1000 لغت بیشتر نیست قادر به پاسخگویی به درصد بسیار قابل قبولی از سوالات زبان عمومی ارشد خواهند بود. این لغات در قالب جزواتی پیشرفته به همراه مشاوره نحوه استفاده از جزوات و آمادگی برای آزمون به داوطلبان از سوی گروه زبان ارشد ارائه خواهد شد. برای کسب اطلاعات بیشتر و مشاهده نمونه جزوات و فعالیت های گروه زبان ارشد به سایت این گروه www.ENarshad.ir مراجعه فرمایید و یا با شماره 09393926423 تماس حاصل فرمایید.

میم جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:04 ب.ظ

پری جان

بی نام جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:28 ب.ظ

ای پری/شازده کوچولو! نیای ما آدما کج و کوله و بیقوارس. برگرد برو سیاره تون ...

نگاه میکنم... گوش میکنم... جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:05 ب.ظ http://www.negah-mikonam.blogfa.com

نه نیست.
اگر قلب بود خوشحال بودم.

نگاه میکنم... گوش میکنم... شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:05 ق.ظ http://www.negah-mikonam.blogfa.com

بتاهیستامین چیز مهمی نیست.
فعلا توی فاز اولیه درمانم. از هفته دیگه فاز دوم شروع میشه.
:)
راستش دوست ندارم راجع بهش حرفی بزنم و اینکه توی بلاگ نوشتم هم صرف ثبت حس‌م بود برای یادآوری‌ها و خوندن های بعد خودم.
مرسی که می‌پرسی پر جان. لطفت رو نشون میده به من.

... شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:50 ق.ظ

kie

kasrZ شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:04 ب.ظ

paryjan afradi mesle to bayad bashand azizam
nabayad be mar eltemas konan ke be sayarashun bargardan
bemun
shayad yek ruz yeki peida shod ke toye rastaki ro shenakht ban
oo

un pesare یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:00 ق.ظ

to yek divaneye bi naziri
dokhtare

میم دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:13 ق.ظ

قلم بر بی‌دلان گفتی نخواهم راند و هم راندی!

[سعدی]

un pesare دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:16 ق.ظ

ای زندگی تن و توانم همه تو

جانی و دلی ای دل و جانم همه تو

تو هستی من شدی از آنی همه من

من نیست شدم در تو از آنم همه تو


{مولانا}

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد