پری  کاتب

پری کاتب

دست نوشته های یک زن
پری  کاتب

پری کاتب

دست نوشته های یک زن

پری نوشته

nostalgy

این بالایی آمبیانسه می شه لطفن دانلودش کنین و مثه من مچاله ... ؟

گفت کجای کاری بابا توی ینگه دنیا مردا سعی می کنن با زنای بالغ تر از خودشون زندگی کنن. نه که مجبور باشن ها،آگاهانه انتخاب می کنن ! شعورشون بهشون می گه واسه تعالی نفس و جسم دچار زنای کوچیکتر از خودشون نباشن ولی انگار توی ایران این قضیه کاملن برعکسه ، مردا جز تابلو افتخاراتشونه که با زنای کوچیکتر از خودشون معاشقه و رفاقت کنن.  

گفتم : من در این  زمینه صاحب نظر نیستم . 

 

 

 

گفتم: خوب به من گوش کن !شاید وسط این همه حرفای عقلانی و جدی تو ، شاید این موقع شب  وقت خوبی واسه احساساتی شدن من نباشه اما یکی از همون ساعت های آتی بدون تو...یک روز خیلی خیلی دور، که شاید چندین سال از این روزها گذشته باشه ...موقعیکه عصا به دست و فرتوت شدی...موقعیکه دچار سن وپیری شدی...توی زمان حل شدی...

کسی چه میدونه ، باباییه یه دختر خوشبخت و زیبا شدی ...شایدم بابابزرگ مهربون !!!توی اون روزا احتمالشو نمی دی که به اندازه ی سر سوزنی دلت واسه من تنگ بشه ؟ هان ؟ کسی چه میدونه...شاید دلت هوای اون دختر خیال پرداز و ساده ای رو کرد که یه روزی دلش می خواس تو رو باباییه خودش صدا بزنه ... همون مجنون شیزوفرن و آلوده ای، که دنیا رو با تو شناخت ... هی ی ی دیگه ! شاید دلت واسمون تنگ شد ... من واسه ی حال اون روز تو نگرانم !!! نگران این نیستم که اون روز من توی این دنیای دنی نباشم و گم شده باشم ! نگران گم شدن خودم نیستم بابایی!! مگه گم شدن زمانی لذت بخش نیست که بدونی کسیو داری تا دنبالت بگرده؟! وگرنه گم شدن آدمای داغون و خراااب ، که ایمان دارن کسی دنبالشون نمی گرده فایده ای نداره... من نگران توام که اون روز نتونی پیدام کنی و اذیت بشی ،پریشون بشی ، تا بشی، خم بشی، مثل الان من بشی. خدای نکرده ،خدارو چه دیدی، شایدم، شایدم منو پیدا کنی ،منی که در هجران تو، کبود و پیر و یایسه و رعشه ای شدم !
اونوخ ...میریم میشینیم یه گوشه ای ...حرف میزنیم...من از صرف ، همه ی اون سالها و ماهها و ساعت ها و دقیقه ها و ثانیه های بدون تو می گم... تو هم واسم از رنگ و بوی خوشبختی ،سفرها و همخوابه های زیبارویت تعریف می کنی و زندگی رو معنی میکنی! و من چه لذتی خواهم برد  از شنیدن خبر خوشبختی تو ...تو برایم از محبوبه های رویایی و موفقیت های علمی و اجتماعی ات می گی ، من هم از خدا برای اولین بار درخواستی می کنم... چه درخواستی؟ های بابایی بازم خیالت کودن شد؟ معلومه خوب!! از خدا می خوام بذاره خوشبختیت امتداد داشته باشه . بذاره پنجه های مردانه و زیبای دستانت گیسوان محبوبه ات را نوازش کنن ، نمی تونم قول بدم توی اون روز خیلی خیلی دور حس خود خواهی ام کم رنگ بشه اما شاید ، شاید ازت بخوام دستای پیرمو اون روز توی دستات بگیری و ازت بخوام محکم فشارشون بدی، اونقدر محکم که حس کنم بند بند انگشتام دارن می شکنن و مثل همیشه از این حس درد، ثانویه به شکسته شدن استخونام رویای وجود تورو واقعی تصور کنم !!! میدونم خودخواهم بابایی ، منو ببخش که سهم به این بزرگی از تو می خوام ...اما کاش همه ی اون کلماتی که توی کتابا خوندم و یادشون گرفتم الان کمکم می کردن تا بهت بگم چقدر از همین الان واسه اون روز بیقرارم! الان که اینارو واسه ی تو می نویسم صدای پرنده های عاشق از بیرون پنجره خونه میاد نمی دونی حالمو... کی بود که میگفت میشه حال خرابو تعریف کرد؟ خیال تو قوی تر از افیونه ... و چشمای من خیس خیسه ، حتی صفحه ی لب تابو تار می بینم و بیقرارم برای اون روز خیلی خیلی دور!

نظرات 7 + ارسال نظر
سیلون یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:45 ب.ظ http://silon.blogfa.com

...

kasrZ یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:17 ب.ظ

KHANUME PARY
DAR NAZARE MAN RHUE BOZORGE TO BA IN NEVESHTE BOZORGTAR SHODE
INJA DARE FAZAYE KAFE NOSTALHAYE DARDNAK
RA GEREFTE ANHAM GHABL AZ FILTER
EY KASH BACKUP AZ AN WEBLOG HA DASHTY
DUSTETAN DARAM

دختر شیرازی دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:24 ب.ظ

چقدر گسه پری

مثل همیشه سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:28 ب.ظ http://As-usual.persianblog.ir

دختر زیبای رویاها...
بعد از گذشت ده ها سال از سال با هم بودنمان یادت می آید که گفته بودم دوستت خواهم داشت؟ برای همین روزهایی ست که سیگارت را با دستهای لرزانت توی زیر سیگاری فشرده می کنی و از پنجره به این روزهای مات و کبود ِ توی خیابان خیره می شوی و رد پای روزهای زندگی با و بی خواستنی هاش روی صورت توی رفلکس شیشه های عرق کرده ی پنجره ت یادم می اندازه که چقدر بدون تو سخت می گذشت آن روزها ...

میم سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:35 ب.ظ

پری زیباروی زیبا روح

فرزانه چهارشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:26 ق.ظ

نوستالژی عالی بود
ممنون

قو پنج‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:19 ق.ظ

آهنگت که منو دیونه می کنه ...
می دونی پری در مورد سن که مردا باید با زنای بالغتر از خودشون معاشرت کنند
اولا که بلوغ به سن نیست ! دوما که پس ما زن ها چی ! ما برای تعالی نفسمون چه کنیم !/
به نظر من سن طرفین مهم نیست باید دو طرف مکمل هم باشند تا هر دو به تعالی برسند اگر من نوعی با مردی باشم که منو به خاطر بلوغ فکریم انتخاب کرده و خودش هنوز کاملا پخته نیست فکر نمی کنی من اینم وسط تنها می مونم و رشدم متوقف میشه !!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد