پری  کاتب

پری کاتب

دست نوشته های یک زن
پری  کاتب

پری کاتب

دست نوشته های یک زن

یک لگد دیگر به خوشبختی ِ احتمالی

سلام آقا

یادم بیار

 بابت تمام مجالی

که آن روزها
 برایم فراهم کردی

تا دیوانه‌گی کنم..

لگد تازه ای به خوشبختی احتمالی ام بیندازم  

 

 

 


یه شب از شبای دی ماه بود، تمام شب را باران باریده بود و از آن آخر هفته‌ها بود که دنیا رفته بود پی کارش و من ، خودم بودم و  همه ی آن تو  هایی که در من چنگ می انداختند، که منم ، با تمام خودم-بودن‌ای که می‌توانستم باشم آن شب. تو هم بودی البته! و ما پنجره‌ی اتاق تورا را باز گذاشته بودیم تمام شب، شراب و موسیقی و کتاب سیسل تو و سرِ من روی بازوی تو ، و دست های بزرگ  تو  هم بودند و گیسوان قهو ه ای ِ من نیز و  نی نی مردمک های تو ... طول کشیده بود تمام شب، و من یک جایی رفته بودم حوالی ابرها، یه چیز تو مایه های پرواز
روز قبل گفته بودم یک هم‌چین جمعه ای پره تافل دارم.از آن وقتایی بود که باید داغاداغ تا مغزت پر از لغت است  امتحان میدادی و شب ها از ترس مردود شدن، خواب اینترویو می‌بینی واگر امتحان نمی دادی واژه ها سرد می‌شدند و و از دهان می‌افتا دند، ناجور
هفته‌ی قبل گفته بودم یک هم‌چینن روزی یک هم‌چین جمعه- صبح‌ای امتحان دارم و تو آن شب با وجود آنکه حجم وسیع درس نخوانده داشتی ، با من معانی و اینترویو کار کرده بودی،  باران از صبح شروع کرده بود ، نم‌نم باریدن و من نم‌نم مست شده بودم و از آن آخر هفته‌های تهِ دنیا بود همه‌چیز، فکر کرده بودم هیچ آدم عاقلی تمامِ این صبح پرباران را و شب شراب را و اتاق بی‌پنجره را و آن دست ها را ، ول نمی‌کند کله‌ی صبح برود امتحان بدهد، فوقش می‌ماند برای سال بعد. و لابدتر این را یک گوشه‌ی مغزم خیلی مطمئن و با صدای بلند گفته بودم، آن‌قدر که فکر نکرده بودم در موردش صحبت کنم دیگر. پرونده‌اش را بسته بودم رفته بود پی کارش. آنوس دیلاته بر بُعد لاجیک زندگانی ام ، چیره گی ماتحت پاره کنی یافته بود!! بعد یادم مانده که یک وقتی بین شب و سپیده دم، یک وقتی که دیگه صبح شده بود، از پشت سرم صورت تیغ تیغوت را آوردی نزدیک گردنم، گردنم را قلقلک داده بودی و بعد بوسیده بودی‌م که صبحانه‌ت آماده‌ست جانور!!، الاناست که مدرسه‌ت دیر بشه‌ها. من؟ من برای چند ثانیه مبهوت مانده بودم که: این دیگه چه گاویه بابا!! که وات د هل آن اِرث ... 

چطور ممکن است این آدم آنقدر گاو خلق شده باشد که مزاحم خواب شیرین من آنهم  در این صبح پراز نوای باران شود، لختی درنگ و بیداری باعث شده بود تامغزم پراسس کرده  و یادم بیاید

 یک هم‌چین روزی یه همچین صبحی امتحان و ...

بعد می‌دانی چه شد؟ درست توی همان ثانیه‌ها که چرخیده بودم توی بغلت و گفته بودم اصلن دلم ممی‌خواد برم که و تو گرفته بودی‌م توی بغلت، با آن صدای جادویی‌ت نوازشم کرده بودی که:  جانورجان! اگه نری تا سال دیگه نمی‌تونی امتحان بدی،لغات از یادت میرن و فرصت‌تو از دست می‌دی، پاشو تنبلی نکن جانور ، دوباره ظهر برمی‌گردی همین‌جا روی تخت سر جات، توی همان ثانیه‌ها با خودم فکر کرده بودم  چقدر این آدم، مردِ من نیست. چه زنِ منطقیِ معقول‌ و موجهی می‌سازد از من، همانی که تا قبل از این نبودم. چه قدر حواسش به من و آینده‌ی من و حواشی من و فردا و پس‌فردایی که مستی ازسرم پرید و خواب از سرم پرید و مثل سگ پشیمانی به جانم اوفتاد و این حرفا...

می‌دانی؟ من آدم دوست داشته شدن هم نیستم، حس بدی پیدا می کنم وقتی دارم وابستگی به یه مردو تجربه می کنم، یه حس گس و زشت! اون روز  صبح‌ای بلند شدم، با خودم فکر کردم که اوکی، باید بیدارشم و دوتا کار انجام بدهم، ، اول امتحان بدهم و بعدش از زندگانی تو بروم ، کلن من آدم لگد پراندن به خوشبختی هایم هستم... و بعدش آدم مچاله گی در خاطرات ِ گه ِ گذشته!!
و آن روز صبح اول برای امتحان رفتم و مردود شدم و بعد برای ترک کردنِ تو .. میدانی؟ بعد از تو من همان زن منطقیِ معقول‌ای که نبودم،  ماندم. تو مجال تمام بی‌فکری‌ها و دیوانه‌گی‌ها و حماقت‌ها و ندانم‌کاری‌ها و بعدش مثل سگ پشیمان شدن‌ها را از من گرفتی. تو همیشه به تمام خل و چل بازی‌های من خندیدی و قربان صدقه‌ی دیوانه‌گی‌هام رفتی و هی افسارم را یک جاهایی کشیدی عقب، و بقیه ی خر ها ی سر به راه و درس خون رو نشانم دادی، نشانم دادی که ببین چه سربه‌راهند. چه بی حاشیه و بی توهم اند، چه بی دغدغه سواری میدن و سواری می گیرن!!  بعدش هی مرا از توی بیابون لم یزرع کشوندی توی جنگل، هی مرا از توی بیابون کشوندی توی جنگل و هی مرا از توی بیابون کشو ندی توی جنگل. منم هی لگد پروندم و یاغی تر شدم، هی یاغی تر شدمو لگد پروندم، آخرشم رمیدم از تو...
ولی امشب و هر وقت دیگه،  موقعی که میخوام رزومه ام رو واسه جایی بفرستم  یاد ِ آن زنِ منطقیِ معقولِ آینده‌نگری می افتم   که روزی اورا در آغوش مردانه ی تو جا گذاشتم ، آن روزبارنی و خیس ، و آمدم بیرون. و رمیدم ، بی هیچ دلیل و بهانه ای...راهم را کشیدم آمدم بیرون، از داخل جنگل  با تو بودن به بیابانِ تنهاییِ خودم رمیدم . حالا نشسته‌ام از دور تماشایت می‌کنم که چه دردمندانه در آغوش گرفته‌ای زنِ جامانده‌ی آن سال‌ها را، از همان روز بارانی تا حالا...

دوستای من : فکر می کنین این مقدار مالیخولیا برای نویسنده‌ها و هنرمندا مناسبه

یه کتاب ، یه کتاب معرفی کنین که منو دیونه ترم کنه !!

 

 

نظرات 10 + ارسال نظر
hossein yousefi چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:34 ق.ظ

سلام پری جان,خوبی؟
این پست رو همون موقعها خونده بودم خانومه پری
کتاب کتاب مسخ از برادرمون کافکا و فک کن این مسخ شدگی شاید استمرار لحظه های زندگیمونه اگه همه ی لحظه ها مسخ باشیم خیلی برامون گرون تموم میشه برای همیشه

نیلی چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:14 ق.ظ

فقط خواستم بگم خیلی وقته مشتری نوشته هاتم. خیلی متفاوت و زیبا مینویسی. در مورد پست قبل هم بگم که منم عاشق ثریام. از کوچیکی دوستش داشتم و عکسهاشو بارها نگاه میکردم و عاشق چشم های زیبا و لبهای نازش بودم.

میم چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:21 ق.ظ

سلام پری جانم
این نوشته تو رو حدود 3سال قبل در وبلاگت که فیلتر الان فیلتر شده خونده بودم و با اجازه سو کرده بودم. ولی در وب خوت خوندن یه مزایای دیگری داره . اون دست ها.
دوستت دارم دوست من

میم چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:23 ق.ظ

کتاب در جستجوی زمان از دست رفته رو واست سفارش می کنم

بی نام چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:27 ق.ظ http://7926062.persianblog.ir

http://img.mypersianforum.com/images/jfdz2cn2sbnt9odcayc.jpg

و البته وبلاگ منو!

احتمالن قانقاریای انگشت می گیری اگه بیشتر توضیح بدی و یا انکه بخونی؟هوم

[ بدون نام ] چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:21 ب.ظ

پریه دلم

بی نام چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:45 ب.ظ http://7926062.persianblog.ir

کتاب خواسته بودی معرفی کنیم: دیوانه بازی بوبن، شخصیت اولش شبیه خودته! وبلاگ منم دیوونه بازیش کم نیست!! آرشیومو یه نگاهی بنداز. نگران قانقاریای انگشت نیستم، مشکل اینه که لپ تاپم کیبورد فارسی نداره، تایپ سخته ...
یه چیزی تو پارانتز: نمیشه مطلب جدید بنویسی به جای پابلیش کردن قدیمیات؟! این ننوشتنت هم مربوط به نداشتن لیبیدو و این حرفا میشه؟!

قو دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:38 ق.ظ

پری خانم مراقب خودت باش ...

خوابگرد دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:27 ب.ظ

درود به خانم پری کاتب
درجستجوی زمان از دست رفته پروست
رزیدنت

poor daddy جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:48 ق.ظ

dokhtarake bi navaye daddy

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد