پری  کاتب

پری کاتب

دست نوشته های یک زن
پری  کاتب

پری کاتب

دست نوشته های یک زن

روزی روزگاری

«قلی‌خان، دزد بود، خان نبود. لابد تو هم اسمش رو شنفتی. وقتی به سن و سال تو بود، به خودش گفت تا آخر عمرم، ببینم می‌تونم تنهایی هزارتا قافله رو لخت کنم؟ با همین یه‌حرف، پا جونش وایستاد و هزارتا قافله رو لخت کرد. آخر عمری پشت دستش رو داغ زد و به خودش گفت: هزارتات تموم شد؛ حالا ببینم عرضه‌‌ش رو داری تنهایی یه قافله رو سالم برسونی به مقصد؟  

نشد! نشد... نتونست... و مشغول‌الذمه‌ی خودش شد. تقاص از این بدتر؟»

نظرات 5 + ارسال نظر
behzad سه‌شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 03:34 ب.ظ http://khofashe.blogsky.com

همه مطالبت کپی هست.مغز پوکت به کار بنداز .یک چیز از خودت بگو

هزارپا سه‌شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 07:33 ب.ظ

سریال روزی روزگاری

مجتبی جوان چهارشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 05:55 ب.ظ http://mojtabajavani.blogfa.com/

یادمه یه زمانی تو وبلاگ قبلیم اینو گذاشتم.
واقعا صحنه ی عجیبه..... خیلی عجیب

http://mojtabajavani1.blogfa.com/post/17/%D8%AA%D9%88-%D9%82%D9%84%DB%8C-%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C-

میم پنج‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:09 ق.ظ

khob divane in kateb ke titr zade kopy che mani mide
manzur kamente avale

خوابگرد پنج‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:19 ب.ظ

...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد