پری  کاتب

پری کاتب

دست نوشته های یک زن
پری  کاتب

پری کاتب

دست نوشته های یک زن

یک عاشقانه ی دیگر از محمدِ صالح علا

بارون، بارون، بارون...

 چی می‌جوره تو هوا ؟
 

رفته تو فکر ِ خدا

نه برادر! تو نخ ِ ابره که بارون بزنه 


شالی از خشکی درآد ، پوک ِ نشا دون بزنه
 

اگه بارون بزنه!
 

آخ! اگه بارون بزنه

نظرات 2 + ارسال نظر
خوابگرد یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 04:53 ق.ظ

بخاطر خدا بمون . نرو دیگه...

ساحل غربی یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 07:11 ق.ظ http://sahelegharbi.wordpress.com

اینجا رو هم الان پیدا کردم.
بد موقعی الان کامنتت رو دیدم چون اصلا حال خوشی ندارم. اصلا میدونی چیه پری؟ من خسته شدم. من دیگه له شدم اینقدر که آدم هایی که دوستشون دارم پیشم نیستن. دیگه واقعا له له له شدم. تو باور نمیکنی اما من به اینکه روزی تو رو ببینم با سفت بغلت کنم فکر می کنم! البته فکر نکنی چیز خوبیه ها. خیلی خیلی چیز بدیه. چون دیگه جون تو تنم نمونده. دیگه انرژی ندارم که صبر کنم. هیچوقت شده همه آدم هایی که دوست داری بغلشون کنی ازت دور باشن؟ من اینجوریم. اصلا آره. دوستم نداشته باش. چه کاریه؟‌کسخلیم مگه ؟ هی خودمون رو مسخره میکنیم هی واسه خودمون علاقه و دلشوره درست میکنیم. که چی؟ وقتی هیچکس نیست که چی؟
به نظر می رسه من رو به پایانم پری ... من تورو فراموش نکردم ... من خودم دارم محو میشم ...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد