سکانس مطب عجیب و غریب دکتر سماواتی ( جلال مقدم ):
هامون : من مرتب شلنک تخته می ندازم ولی به هیچ جا نمی رسم. دارم فرو میرم...
ما آویخته ها به کجای این شب تیره بیاویزیم قبای ژنده و کپک زده خودمونو....
مهشید : فکر می کردم هر کاری از زیر قلم موی من میاد بیرون یه واقعه مهم تاریخیه.
ولی حالا هیچی معنا نداره جلوی این همه مُرده ،.....
از هامون خوشم اومد
از خل بازی هاش
از شوق و ذوق بچه گونش
از کنجکاوی هاش
از حرفاش
از معلوماتش ...
باعث شد من پوست بندازم.
خیلی چیزارو فهمیدم.
دکتر سماواتی : این خاصیت مردای ایرونیه ،
یک عمر زور گفتن و زور شنفتن.
عادت کردن.
هنوز که زنده ای .... خوبه کم نیوردی
سلام پری.غوغا میکنی هنوز.نوشتنت را دوست دارم.برهنه است . زیبا!
ای پریه کاتب
تو هم یکی از وبلاگ نویس هایی هستی که از نسل ِ چندین سال قبل
در حال احتضاری
بمون لطفن
Salam cheghadr afkaret be man naz dike
بسیار زیبا مثل همیشه ! به منم سر بزن ! https://www.facebook.com/abolfazldehghann
parye man